آنکه دریا می‌رود

مریم سلطانی‌نسب
30 بازدید

فیلم سینمایی آنکه دریا می‌رود ساخته آرش معیریان در سال ۱۳۸۵ است و تضاد روزهای جنگ تحمیلی و دوران معاصر را با روایت سفر دوگانه قهرمان ماجرا از مبدأ به مقصد در دوران جنگ و بازگشت به مبدأ در دوران معاصر روایت می‌کند.

کارگردان آرش معیریان، نویسنده حبیب احمدزاده، تهیه‌کننده مهدی همایونفر، تدوین آرش معیریان، آهنگساز محمدمهدی گورنگی، مدیر فیلمبرداری حسن کریمی، طراح صحنه و لباس کامیاب عشایری، طراح چهره‌پردازی مهری شیرازی، صدابردار حسین بشاش، صداگذار علی حسینی، عکاس محمدرضا فرزین و بازیگران هومن سیدی، افشین هاشمی، پرویز چابهاری، غزاله غضنفری و ... هستند.

این فیلم 90 دقیقه‌ای محصول سیما فیلم است که در جشنواره بیست و پنجم فیلم فجر حضور داشت، اما موفق به دریافت جایزه نشد و بدون اکران عمومی از تلویزیون پخش شد.

در آستانه‌ آغاز عملیات، به رزمنده‌ جوانی به نام کاظم فرمان داده می‌شود روزه‌اش را بشکند. رزمنده فرصت کوتاهی دارد تا از حد ترخص شهر گذشته و پس از افطار مجدداً به خطوط نبرد بازگردد. در این میان سلسله حوادثی، حرکت او را برای گذشتن از حد ترخص، قبل از اذان ظهر، با مشکل روبرو می‌کند.

گفته شده فیلم ایده دقیق و جذابی دارد که بخشی از آن در دراماتیزاسیون و بخشی دیگر در کارگردانی از بین رفته است. یک نمونه بدون شرح در شتابزدگی و بزن‌‌دررویی کارگردانی را می‌توان در دیالوگ اول فیلم شنید آنجا که مهندس می‌گوید: «می‌خواهیم ببینیم می‌شود اینجا (حومه آبادان) را به بزرگترین مرکز صدور میگو در آسیای جنوب شرقی تبدیل کرد» در حالی که ایران در آسیای جنوب غربی واقع شده است.

رزمنده‌‌ای که تقید دارد روزه‌‌اش را بدون عذر شرعی نشکند، تلاش می‌کند تا 4 فرسخ از محل استقرار دور شود تا روزه‌اش را بخورد و جان داشته باشد در عملیات شب شرکت کند. در غوغای فیلم‌های معناگرا و عرفان‌‌زده، احمدزاده ایده نابی طرح می‌کند که عرفان شریعت‌مدار، محور آن است؛ عرفانی که از برجسته‌ترین ویژگی‌های جنگ و معیار تمایز بچه‌‌های جبهه بود.

منتقدان می‌گویند قصه «آنکه دریا می‌رود» اگرچه به خاطر کارگردانی ضعیف در جشنواره بیست و پنجم چندان به چشم نیامد، اما از آن داستان‌هایی است که می‌توانست مبدأ جریان جدیدی در سینمای دفاع مقدس باشد اما آرش معیریان نتوانست فاصله خود را با ذات ماجرا از میان بردارد. شاید به همین دلیل است که نماهای نزدیک فیلم چندان زیاد نیست. در یک فیلم با مضمون شریعت‌گرا باید دانست که شریعت حوزه اتصال جزء و کل و شکل و محتواست. جزئیات و ظرایف مهم است و شکل و روش نیز اصالت دارد. چنین مضمونی رویکرد خاصی در کارگردانی ایجاب می‌کند که شاید رسیدن به تناسبی بین نماهای درشت و جزء‌پرداز با نماهای دور و کل‌پرداز از مهمترین آن باشد.[1]

تحلیل‌گران می‌گویند «آنکه دریا می‌رود» قصه سفر است؛ سفر کاظم (هومن سیدی) که بخشی از آن در دنیای واقعی است و بخشی در دنیای خیال. به سبک چنین قصه‌هایی که بر پایه جستجو و سفر شکل می‌گیرند، بهانه‌ای کوچک سفر را شکل می‌دهد و در فیلم، دیدن دوباره تابلویی که نشانی آبادان را می‌دهد کاظم را به گذشته می‌برد. فیلم روایت این جستجوی ذهنی است که برای جذاب‌تر شدن به شکلی نامنظم و به صورت پراکنده روایت می‌شود. کاظم در این سفر دوباره مانند زمان جنگ از حوالی آبادان حرکت می‌کند تا به پایان راه برسد، اما این بار مسیر او در بهشت زهرا «س» و با دیدار مزار فرمانده شهیدش به پایان می‌رسد.

منتقدان می‌گویند الگوی همیشه جذاب سفر به دلیل قابلیت‌های دراماتیکی که ایجاد می‌کند یکی از قالب‌هایی است که بسیار از آن استفاده می‌شود. در این قالب می‌توان فضاها و شخصیت‌های متنوع و متعدد را وارد قصه کرد و از پتانسیل قصه‌ها و شخصیت‌های فرعی برای غنی‌تر شدن پیکره قصه اصلی استفاده نمود. بخشی از آنچه در این فیلم اتفاق می‌افتد همین است؛ سفر کاظم در دنیای مادی و معنوی با قصه‌ها و شخصیت‌هایی همراه است که قرار است نشانه‌ها و علائمی باشند که مسافر را به جایی که تقدیر و سرنوشت می‌خواهد و مقرر کرده برساند. بعضی از قصه‌ها در نگاه اول ربط زیادی با ماجرای شرطی که فرمانده (افشین هاشمی) برای کاظم گذاشته ندارد؛ قصه فرعی دختری که می‌خواهد نامزدش را مجبور به ترک شهر جنگ‌زده کند چنین است. نویسنده در روایت موازی دو قصه و موقعیتی که شخصیت اصلی در آن قرار گرفته معادل‌سازی می‌کند. در زمان جنگ هم سفر کاظم به آبادان پر نشانه و رمز است؛ مثل سفر دوباره او برای تجدید خاطره با روزگار از دست رفته. گویی هر دو سفر مکاشفه‌ای هستند تا کاظم رازهایی دریابد.[2]

گفته شده نویسنده گرچه سعی کرده از کلیشه‌های روایت قصه‌های مبتنی بر سفر، درست و هوشمندانه استفاده کند، اما کمتر توانسته رنگی از خلاقیت به این قالب آشنا بزند و پاشنه آشیل فیلمنامه همین است. موقعیت‌ها جذاب و تازه نیست و جهان اثر را از نمونه‌های مشابه که کم هم نیستند متمایز نمی‌کند. آنچه چنین قصه‌هایی را جذاب می‌کند نزدیک شدن به دنیای درونی و خلوت قهرمان است؛ شخصیتی که طبق قاعده این فیلم‌ها در اغلب سکانس‌ها تنها مقابل دوربین است و باید آنقدر پر انرژی و جذاب باشد که بیننده را با خود همراه کند، اما کاظم نمی‌تواند به شخصیتی دوست‌داشتنی تبدیل شود. فیلمنامه این امکان را به قهرمان نمی‌دهد که قالب انسانی بگیرد و ملموس شود. رابطه او با فرمانده نیز پرداخت محدودی دارد و برای بیننده روشن نمی‌شود چرا این رابطه باید شکل مرید و مرادی داشته باشد و نقش فرمانده در سیر و سلوک کاظم چیست.

به گفته کارشناسان مواجهه کاظم امروز با کاظم زمان جنگ می‌توانست نقطه عطف فیلم باشد، اما این موقعیت جذاب هدر رفته است. این فیلم می‌توانست فیلمی به یاد ماندنی باشد، اما فیلمنامه این قابلیت را نداشته و همه چیز معمولی و قابل پیش‌بینی است. نویسنده و فیلمساز نمی‌توانند بیننده را غافلگیر کنند و از همان زمان که فرمانده با کاظم قرار می‌گذارد می‌دانیم کاظم به موقع به خط مقدم برنمی‌گردد و این یعنی چیزی برای پنهان کردن نیست.[3]


[1]. نشریه فرهنگی تحلیلی راه، «مطلب آنکه دریا می رود، ایده حرام شده»، ش 1، سال 1387، ص42.

[2]. سایت تبیان، «سفری از جنس رویا در آنکه دریا می‌رود»، تیر 1387،https://article.tebyan.net.

[3]. خبرگزاری مهر، «نگاهی به فیلم سینمایی آنکه دریا می‌رود ساخته آرش معیریان»، کد خبر 754408، مهر 1387، mehrnews.com.