آوازهای سرزمین مادریام
مریم سلطانینسب
52 بازدید
فیلم سینمایی آوازهای سرزمین مادریام با نام بینالمللی "گمشدهای در عراق" توسط بهمن قبادی در سال 1380 ساخته شد و سفر یک پیرمرد کرد ایرانی، برای یافتن همسر سابقش، به کردستان عراق را بعد از جنگ تحمیلی صدام علیه ایران به تصویر میکشد.
کارگردان، نویسنده و تهیهکننده بهمن قبادی، موسیقی ارسلان کامکار، صداگذاری سیدمحمود موسوینژاد، مدیر فیلمبرداری ساعد نیکذات و شهریار اسدی، تدوین هایده صفییاری، عکاس بهمن قبادی، دستیار اول کارگردان حسین قناعت، صدابردار حسن زاهدی، منشی صحنه راحله پرویننیا و بازیگران شهابالدین ابراهیمی، اللهمراد رشتیانی، فائقه رهچی، روژان حسینی، شیلا رحمانی و ... هستند.
مدت این فیلم 108 دقیقه است و در جشنوارههای کن، سائوپائولو، شیکاگو و سروینو جوایزی دریافت کرد.
در این فیلم آقا میرزا که خواننده و نوازنده معروفی از اهالی کردنشین مرز (ایران_عراق) است، پیغامی از هناره همسر سابقش که با دوست صمیمی میرزا برای آواز خواندن، به کردستان عراق گریخته، دریافت میکند تا به دیدنش برود. او همراه پسرانش عوده و برات، برای یافتن هناره راهی میشوند. در طول سفر حوادث بسیاری رخ میدهد و سرانجام وقتی هناره را مییابند که با سلاحهای شیمیایی صدام مجروح شده و چهره خود را از دست داده است. هناره از دیدن میرزا امتناع میکند، اما تنها دخترش را به او میسپارد.1
آوازهای سرزمین مادریام دومین فیلم بهمن قبادی است که نگاهی به زندگی مردم کرد دارد. فیلمساز خود اهل کردستان است.2
طرح کلی آوازهای سرزمین مادریام، ناخودآگاه بیننده را به یاد خانه دوست کجاست و زندگی و دیگر هیچ عباس کیارستمی میاندازد. در اینجا هم باید مسیری برای یافتن فرد مشخصی طی شود. قبادی در اینجا هم (مانند اثر قبلیاش زمانی برای مستی اسبها) فیلمش را در امتداد مرز تمام میکند.
به نظر منتقدان فیلم از همان آغاز تکلیفش را روشن میکند. میرزا یعنی قهرمان اصلی فیلم دروغ میگوید، اما بر سر چه قصهای؟ قصهای که در آن در جستجوی زنی باید رفت که سالهاست خلاف عرف و رسم، شوهر خویش را برای آواز خواندن ترک کرده و موجب رسوایی شوهر شده است. از همان ابتدا، پای رفتنمان همراه میرزا لنگان است و این برخورد نه به لحاظ اخلاقی، بلکه چون ماجرا در ضدیت با خود است. از اصل و ماهیت خود شرم دارد. هرچه فیلم جلو میرود، پی میبریم منظور از آواز، آن چیزی نیست که برای همه ملموس است، بلکه آن چیزی است که قرار است به زور از آن استخراج شود: آزادی، عشق، رنج و ... باید دید مورد پسند اوضاع کدام است. ذوق روشنفکرزدگی، آزادی را میپسندد. چرا یک خانه در این سرزمین مادری دیده نمیشود؟ حتی ویرانه یک خانه؟ وقتی نمیتوانیم از آبادی بگوییم، داستان ویرانی میگوییم. آن هم وقت صلح، بعد از جنگ، قصه یک بساط آت و آشغال میگوییم، از جنگ و همه ویرانیهایش حرفی نداریم. آن وقت آن بیماری (روشنفکرزدگی) میآید در خشت زدن زنها با آن ریتم رخ مینماید، برای این تفسیر که ما خانه میسازیم و آن سویتر خانههامان را ویران میکنند. این فقط یک بازی با فرم است؛ آن هم به سطحیترین شکل و اجرای ممکنش. همچنانکه حنای اردوگاه بچهها رنگی ندارد.3
برخی کارشناسان معتقدند با گذشت کمتر نیمی از فیلم، نگاه شخصی و دور از واقعیت کارگردان به دغدغههای مردم کردستان و سیطره همان چیز ناقص و درهم ریختهای که فیلم به عنوان تکنیک و ساختار با خود همراه کرده، آشکار میشود. فیلم زاییده یک فضای بومی و برخاسته از دل آن نیست، بلکه فیلمی است که خود را به این فضا تحمیل میکند و با تصویر کردن کردستانی که در هویت خود دچار تردید و واپسگرایی شده و خود را به فضای مغشوش و بیهویتی سپرده است، آن را در چارچوبهای از پیش تعریف شده و نگاههای کاملاً شخصی خود گرفتار و محدود مینماید. یعنی فیلم در نخستین ادعایی که میکند و از آن انتظار میرود، به بیراهه رفته است. گرههای داستانی بیمایه ( دروغی که میرزا به پسرانش میگوید تا آنها را با خود همراه کند، نتیجه ندادن پیاپی جست و جوهای میرزا برای یافتن هناره) و تعلیقهایی که فیلمنامه ایجاد میکند، خام و شتابزده و گاه آزاردهندهاند (سکانس درگیری میرزا، دو پسرش و مرد خواستگار).
برخی نیز معتقدند آوازهای سرزمین مادریام دغدغه ترانههای محلی کردستان و آوازخوانان این خطه را دارد. گریزهایی که فیلم در هر فرصتی به این ترانهها میزند، دلیلی بر این مدعایند. گرچه فیلم، در سامان دادن این هم ناتوان بوده و هر اجرای ترانه "هناره هناره" تماشاگر را خستهتر میکند، چرا که نویسنده/کارگردان نتوانسته داستان و میزانسنی ترتیب دهد که از درون، اقتضای این ترانهها را داشته باشند و آنها را بپروراند. آنچه میبینیم، جدا از ریتم و منطق اثر، به زور به خورد فیلم داده شده است. تصویری که قبادی میسازد نمیشود پذیرفت. نمیشود پذیرفت در ورای این رنجها، دغدغه اصلی مردمی که بیتردید زندگیشان با مبارزه غیر قابل توصیفی با شرایط دشوار محیطی گره خورده و فراتر از اینها، با این وضعیت آوارگی که قبادی از آن سخن میگوید، رخت بربستن آرامش و قرار از زندگیشان را نیز به همه آنها افزوده، زن و آواز باشد. آنچه قبادی به تصویر میکشد از دل درد برنیامده است و سخن گفتن او از این رنج از سر درد و از دل مردم کردستان نیست، بلکه تصویر قبادی از رنج کردستان از پس شیشههای محفظهای یک موزه است.4
- Sourehcinema.com.
- ماهنامه کلک، ش 135، آبان و آذر 81، ص 36.
- ماهنامه هنر دینی، ش سیزده و چهارده، پاییز و زمستان 81، ص 169_163.
- همان، ص 163_160.