اردوگاه 17 نهروان
سجاد نادریپور
4 بازدید
اردوگاه نهروان یا 17 نهروان، پادگانی در منطقهای به همین نام در نزدیکی بغداد بود که از تیر 1367 تا اردیبهشت 1368، بیش از 3000 نفر از اسیران ایرانی را در خود جای داده بود.
اردوگاه نهروان یا 17 نهروان، پادگانی در منطقهای به همین نام در 25 کیلومتری شمال شرقی بغداد بود[1] که بین دو رود دجله و فرات قرار داشت و اطراف آن را نیزارهای بلند و باتلاق فرا گرفته بود.[2] این پادگان متعلق به جیشالشعبی (داوطلبان شبهنظامی بعث)[3] و بزرگترین پادگان نظامی این منطقه بود.[4]
مساحت این اردوگاه حدود 4000 متر مربع و از دو بخش تشکیل شده بود. بخش اول، شامل 5 سوله و هر سوله شامل دو آسایشگاه به مساحت 180 متر مربع (10 در 18) شبیه به هم بود که توسط دیوار نازکی از هم جدا شده بودند. در انتهای هر آسایشگاه سرویسهای بهداشتی قرار داشت. آسایشگاه 7 به بیماران مبتلا به گال اختصاص داشت و به آسایشگاه گالیها معروف بود.
بخش دوم اردوگاه، با وسعتی بیش از بخش اول، شامل 10 آسایشگاه به مساحت 120 متر مربع (10 در 12) بود که دو به دو به هم متصل بودند و راهرویی بین آنها قرار داشت؛ فقط آسایشگاههای 13 و 16، از یکدیگر جدا بودند.
در ضلع غربی بخش دوم اردوگاه، اتاق اداری سربازان، اتاق فرماندهی، بوفه برای خرید اسرا، اتاق قرنطینه، زندان انفرادی و آشپزخانه قرار داشت. محوطه اردوگاه خاکی بود[5] و زمین فوتبالی در وسط آن قرار داشت.[6]
بین دو قسمت اردوگاه، یک خیابان به طول 5 تا 6 متر قرار داشت[7] و درِ ورودی در ضلع غربی اردوگاه واقع شده بود.[8] در ضلع جنوبی اردوگاه، یک منبع 7000 لیتری و فضای سبز قرار داشت که به پارک ملت (بوستان ملت در تهران) معروف بود.[9] در ضلع شمالی اردوگاه، 10 اتاقک سرویس بهداشتی به ابعاد یک متر در یک متر[10] و اتاقکهای حمام به ابعاد یک متر در یک متر با 10 عدد دوش قرار داشت که اسرا در مدت اقامت خود در این اردوگاه، تنها دو سه مرتبه از آن استفاده کردند.[11] دور تا دور اردوگاه، سیمخاردارهای حلقوی در ابعاد 3 متر در 3 متر نصب شده بود[12] و بعد از آن اتاقکهای نگهبانی به ابعاد یک متر در یک متر قرار داشت و نگهبانان مسلح، شبانهروزی نگهبانی میدادند.[13]
دو فرمانده، 3 افسر استخبارات، 1 درجهدار و 26 سرباز[14] مدیریت اردوگاه را بر عهده داشتند. از میان نگهبانان اردوگاه، سربازان شیعه رفتار بهتری با اسرا داشتند و در تأمین نیازهای اسرا، با آنها همکاری میکردند.[15]
در این اردوگاه 3000 اسیر ایرانی نگهداری میشدند که در تک دشمن بعد از پذیرش قطعنامه 598، در 21 و 31 تیر 1367 به اسارت دشمن درآمده[16] و 2 مرداد 1367، از زندان بصره به این اردوگاه منتقل شده بودند.[17] طبق رسم همه اسارتگاههای عراق، اسیران هنگام ورود به اردوگاه، از میان دو ردیف سرباز عراقی (تونل مرگ) و با اصابت باطوم به سر و بدنشان رد میشدند.[18] 2000 نفر از اسیران در بخش اول و 1000 نفر در بخش دوم اردوگاه اسکان داده شده بودند.[19] همه اسرای اردوگاه مرد بودند و ترکیب سنی آنها، بین 14 تا 80 سال بود. 95 درصد اسرا شیعه، بقیه سنی، 3 تا 7 نفر مسیحی و 40 تا50 نفر اهل حق بودند.[20] از همه نقاط کشور و تمامی قومیتها، در میان این اسرا حضور داشتند.[21] پیش از ورود اسرای ایرانی، سربازان متخلف بعثی در این اردوگاه زندانی بودند که به محل نگهداری جدید در فاصله 300 متری اردوگاه منتقل شده بودند[22] که البته این عده پس از مدتی و با اعتراض اسرا، به مکان دیگری منتقل شدند و بخشی از اسرا را به محل نگهداری آنها انتقال دادند.[23]
اسرای این اردوگاه تا هنگام آزادی و ورود به کشور، توسط صلیب سرخ ثبتنام نشده و جزو مفقودین بودند و امکان نامهنگاری با خانوادهشان را نداشتند.[24] روزهای ابتدایی ورود اسرا به اردوگاه، وضعیت بسیار بد بود. نیروهای بعثی بعد از عبور دادن اسرا از تونل مرگ،[25] آنها را سه روز بدون آب نگه داشتند[26] و پس از 40 روز، در حالی که لباسها شپش گرفته بود، اجازه هواخوری دادند.[27] اسرا در دو ماه ابتدایی، اجازه استحمام هم نداشتند[28] و امکانات بهداشتی و پزشکی در اردوگاه، حداقل بود.[29] این وضعیت با بازدید یکی از افسران ارشد بعث از اردوگاه و با دستور وی[30] نسبتاً بهبود یافت.[31] در مدت 9 ماه فعالیت این اردوگاه، 5 نفر از اسیران به دلیل جراحت، موج انفجار، اسهال و استفراغ، اسهال خونی و سرطان[32] و یک نفر به دلیل تشنگی به شهادت رسیدند.[33]
اسرا ابتدای ورود تصور میکردند به زودی آزاد خواهند شد و برنامهای برای گذران دوره اسارت نداشتند،[34] اما پس از مدتی با توزیع قرآن و احادیث دستنویس[35] و با تشکیل کارگروههای آموزشی،[36] خدماتی،[37] خبری،[38] درمانی،[39] فرهنگی[40] و ورزشی،[41] ضمن درمان بیماران،[42] مراسم عزاداری،[43] دعای توسل[44] و مراسم عید نوروز برگزار کردند[45] و با تشکیل تیم فوتبال[46] و برگزاری مسابقات بین اسرای آسایشگاهها[47] زندگی را برای خود تحملپذیرتر کردند.
ابراز خوشحالی در مواقع پیروزی ایران در عملیاتهای نظامی،[48] عدم اصلاح صورت،[49] ابراز علاقه به امام خمینی (ره) و توهین نکردن به ایشان،[50] برداشتن قالب صابون از حمام،[51] برپایی نماز جماعت،[52] ابراز شادی،[53] توهین به صدام،[54] احترام نظامی نگذاشتن به نگهبانان،[55] پاره شدن تشک،[56] مسخره کردن سربازان بعثی،[57] استفاده از روزنامه حاوی عکس صدام به عنوان سفره،[58] اعلام نکردن یگان اعزامی به بعثیها[59] و اعتراض به کمبود غذا[60]، به ضرب و شتم اسرا توسط بعثیها و اعمال شکنجههایی از قبیل اصلاح صورت با شیشه[61] یا ریختن پودر شوینده در غذا و مسموم کردن اسرا[62] میانجامید.[63]
مسئولان اردوگاه همیشه در پی جذب افرادی از اسرا بودند تا از طریق اطلاعات آنها، فرماندهان،[64] پاسداران[65] و روحانیان را شناسایی کنند.[66] البته اسیران با شناسایی این نفوذیها عموماً آنها را تنبیه میکردند که خود این موضوع هم آزار و شکنجه اسیران را توسط نظامیان بعثی در پی داشت.[67] به عنوان نمونه، تعدادی از اسرا قصد به قتل رساندن یکی از نفوذیها را داشتند که با مخالفت بزرگان معنوی اردوگاه از این اقدام منصرف شدند.[68]
چند مورد اقدام به فرار نیز در اردوگاه 17 نهروان وجود داشت که ناکام ماند. اگر اسیر یا اسیرانی اقدام به فرار میکردند و دستگیر میشدند، هم خودشان و هم بزرگان اردوگاه از بین اسرا، تنبیه و شکنجه میشدند.[69] در یک مورد هم گروهی از اسرا قصد داشتند دستهجمعی فرار کنند که نقشه فرار لو رفت که حبس 72 ساعته آنها بدون آب و غذا را در پی داشت.[70]
مقابله با فعالیتهای تبلیغی رژیم بعث عراق از جمله اقدامات مهم اسیران در این اردوگاه بود؛ ممانعت از ورود افراد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به اردوگاه برای جذب نیرو،[71] جلوگیری از پر کردن فرم پناهندگی توسط برخی اسرا،[72] تحریم تماشای برنامههای تلویزیونی عراق[73] و امتناع از مصاحبه با رسانههای عراقی از این نمونه است.[74]
از اتفاقات مهم این اردوگاه میتوان به توزیع چند نسخه قرآن کریم توسط مسئولان زندان، پس از درخواست یکی از اسرای نوجوان از افسران بعثی[75] و برگزاری ضیافت افطار از سوی بعثیها با حضور افراد شاخص اردوگاه و هدیه قرآن به آنها اشاره کرد.[76]
در نهایت 9 ماه پس از ورود اسرای ایرانی به این پادگان، دولت عراق از بیم شناسایی اردوگاه توسط نیروهای صلیب سرخ، در 5 اردیبهشت 1368، 800 نفر اسرا را به اردوگاه تکریت 20، 1200 نفر را به اردوگاه تکریت 16 و 1000 نفر را به اردوگاه 18 بعقوبه[77] انتقال داد و این اردوگاه تعطیل شد.[78]
کتابهای مهمان فشنگهای جنگی اثر انتشارات سوره مهر، اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است اثر انتشارات خط هشت، بشنو از دل اثر قرارگاه مقدم نیروی زمینی سپاه در جنوب، اردوگاه نهروان اثر نشر شاهد و بچههای حاج قاسم اثر نشر فاتحان، از جمله آثار درباره اردوگاه 17 نهروان است.
[1]. دهنمکی، مسعود، فرهنگنامه اسارت و آزادگان (اردوگاه 17 نهروان «مفقودین»)، ج 69، تهران، نشر کتاب نشر، 1401، ص 140.
[2]. همان، ص 140 و 147.
[3]. همان، ص 23.
[4]. همان، ص 140.
[5]. همان، ص 147.
[6]. همان، ص 170.
[7]. همان، ص 156.
[8]. همان، ص 157.
[9]. همان، ص 162.
[10]. همان، ص 170.
[11]. همان، ص 163.
[12]. همان، ص 156.
[13]. همان، ص 162.
[14]. همان، ص 286-188.
[15] همان، ص 324، 326، 333،334، 341، 342 و 343.
[16]. همان، ص 24.
[17]. همان، ص 63.
[18]. همان، ص 24.
[19]. همان، ص 71.
[20]. همان، ص 71 و75.
[21]. همان، ص 70-67.
[22]. همان، ص 23.
[23]. روزنامه کیهان، «ناگفتههای جانباز 70 درصد از نخستین آژیر قرمز تا شکنجههای قرون وسطایی بعثیها»، ش 22516، یکشنبه 22 تیر 1399، ص 8.
[24]. دهنمکی، مسعود، همان، ص 281.
[25]. همان، ص 813.
[26]. همان، ص 823.
[27]. همان، ص 837.
[28]. همان، ص 847.
[29]. همان، ص 824 و 826.
[30]. همان، ص 828.
[31]. همان، ص 871.
[32]. همان، ص 789 و790.
[33]. همان، ص 913.
[34]. همان، ص 351.
[35]. همان، ص 930.
[36]. همان، ص 410.
[37]. همان، ص 413.
[38]. همان، ص 415.
[39]. همان، ص 417.
[40]. همان، ص 421.
[41]. همان، ص 428.
[42]. همان، ص 865.
[43]. همان، ص 830.
[44]. همان، ص 908.
[45]. همان، ص 937.
[46]. همان، ص 914.
[47]. همان، ص 939.
[48]. همان، ص 819.
[49]. همان، ص 821.
[50]. همان، ص 839، 841، 916 و 929.
[51]. همان، ص 844.
[52]. همان، ص 903.
[53]. همان، ص 911.
[54]. همان، ص 912.
[55]. همان، ص 943.
[56]. همان، ص 924.
[57]. همان، ص 923.
[58]. همان، ص 921.
[59]. همان، ص 901.
[60]. همان، ص 920.
[61]. همان، ص 926.
[62]. همان، ص 869.
[63]. همان، ص 918.
[64]. همان، ص 860.
[65]. همان، ص 884.
[66]. همان، ص 919.
[67]. همان، ص 362، 383، ،384، 849، 900.
[68]. همان، ص 861.
[69]. همان، ص 358، 886، 894.
[70]. همان، ص 895.
[71] . همان، ص 925.
[72]. همان، ص 375 و 376.
[73]. همان، ص 898.
[74]. همان، ص 836.
[75]. همان، ص 868.
[76]. همان، ص 944.
[77]. همان، ص 950.
[78]. همان، ص 948.
