آثار

از چنده‌لا تا جنگ

بهناز باقرپور
98 بازدید

«از چنده‌لا تا جنگ» خاطرات شمسی سبحانی، امدادگر مازندرانی، از جنگ تحمیلی عراق برضد ایران است. این کتاب شامل خاطرات راوی از روستای چَنِد‌ه‌لا[1] بخش زیرآب سوادکوه و از کودکی تا سال 1367 است.

از چنده‌لا تا جنگ صدوسی‌وهشتمین کتاب خاطرات جنگ ایران و عراق و چهارصدوپنجاه‌وهفتمین کتاب دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری است. چاپ اول این کتاب سال 1381 در 194 صفحه، در قطع رقعی، با جلد نرم، بهای 11000 ریال، شمارگان 4400 نسخه، با مصاحبه و تدوین گلستان جعفریان، از سوره مهر حوزه هنری منتشر شد. طرح جلد کتاب تصویر مبهمی از خانه‌های روستایی در منطقه‌ای سرسبز در پس‌زمینه و سیم‌خاردار در جلوی آن است. عنوان، با رنگ سفید، درشت در بالای جلد نوشته شده است. صفحات ابتدایی کتاب قبل از متن اصلی، به ترتیب عبارت‌اند از: صفحه عنوان، شناسنامه، اشاره به تاریخ تابستان 1381. کتاب فهرست ندارد و خاطرات در یک متن تک‌نگاشت تدوین شده است.

شروع خاطرات از دوران کودکی سبحانی در چنده‌لا است؛ بازی‌های کودکانه، سختی درس‌خواندن و همزمان کارکردن در شالیزار. سپس وی از مهاجرت به تهران، شرکت در فعالیت‌های قبل از انقلاب، پیروزی انقلاب، آموزش امدادگری در بیمارستان لقمان (تهران)، اعزام به کردستان و شهر سنندج، مداوای مجروحان، درگیری با کومله، حمله عراقی‌ها به پاسگاه‌های مرزی، رفتن به مرز با نیروهای ارتشی، حمله رسمی عراق به ایران، اعزام به کرمانشاه، عضویت رسمی سپاه، آموزش پرستاری در بیمارستان لقمان، در اختیارگرفتن بیمارستان نجمیه (تهران) توسط سپاه، رسیدگی به مجروحان در بیمارستان نجمیه،‌ اعزام به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک و مداوای مجروحان عملیات والفجر یک، خاطرات خوابگاه امدادگران بیمارستان شهید کلانتری، مواجهه با مجروحان موجی، راه‌اندازی بیمارستان شهید بقایی (اهواز)، رسیدگی به مجروحان عملیات خیبر، ازدواجش با آقای رضوانی و تولد دخترش زهرا و پسرش رسول روایت می‌کند. در انتهای کتاب, در چهار صفحه, عکس‌ها و اسناد ضمیمه شده است. سبحانی در خاطراتش از شیطنت‌های دوران مدرسه روایت می‌کند: «زمستان‌ها با وجود گِل، باران و برف، رفت و آمد خیلی سخت می‌شد... گروهی به مدرسه می‌رفتیم... من رئیس گروه بودم... پسر خیلی چاق و تپلی به اسم دوستعلی بود که به‌سختی خودش را جمع‌وجور می‌کرد... دوستعلی همیشه وسایلم را تا مدرسه می‌آورد. دختران دیگر وقتی می‌دیدند وسایلم را به دوستعلی می‌دهم، وسایل خودشان را به او می‌دادند... جاده پُر گِل بود... دوستعلی گفت: من دیگر حاضر نیستم کتاب‌هایتان را بیاورم. هرکس بیاید کتاب‌هایش را بگیرد، والّا همین‌جا می‌گذارمشان... گفتم: حرف نزن، تو کتاب‌ها را می‌آوری... وقتی به مدرسه رسیدیم، گفتم کتاب‌هایم را بده. گفت کتاب‌ها را همان‌جا گذاشتم... برگشتم، کتاب‌ها نبودند. حسابی دوستعلی را زدم.»[2]

سبحانی در خاطراتش صرفاً به فعالیت‌های امدادگری‌اش نپرداخته، وی از علاقه‌مندی‌های زنانه در بحبوبه جنگ هم روایت کرده است: «چند وقت بعد از عملیات که سرمان کمی خلوت‌تر شده بود، بعضی بچه‌ها می‌گفتند: خواهر سبحانی! حوصله‌مان سررفته... به شهر می‌رفتیم... کاموا، پارچه... نخ ابریشمی... هرجا می‌رفتی، یک قلاب و دوک دست یکی می‌دیدی. هرکس که پارچه‌ای می‌خرید، برایشان برش می‌زدم تا با دست لباس بدوزند... ملافه مخصوص، صابون مخصوص، خیلی از بچه‌ها حساسیت‌های زنانه خود را نسبت به مو، سرووضع، آراستگی و زیبایی پوست و حتی خوش‌خوراکی حفظ کرده بودند.»[3]

سبحانی در خاطراتش روایت می‌کند که فشار کاری، توجیه‌کننده پرخاشگری نیست: «‌آن شب سرمان خیلی شلوغ بود... اگر می‌دیدم چیزی کم است... واقعاً عصبانی می‌شدم و شاید پرخاش هم می‌کردم... یکی از بچه‌ها گفت خواهر سبحانی! بیا به اتاق پرستاری. رفتم، دیدم چند نفر از بچه‌ها دور هم نشسته‌اند. گفتم: چرا نشسته‌اید؟ این‌همه کار ریخته روی زمین! فیروزه گفت: شمسی! ما همه می‌دانیم چقدر خسته هستی. مسئول تدارکات حجم کارش چند برابر بقیه است، اما الان به خاطر شرایط بحرانی همه حساس و خسته هستند و نباید سر هم داد بکشیم. بهتر است رعایت حال یکدیگر را بکنیم. حرف فیروزه که تمام شد. به فکر فرورفتم. به عکس‌العمل‌هایم برگشتم. دیدم یک‌ریز سر بچه‌ها داد می‌زنم... از آن به بعد سعی کردم رفتارم را کنترل کنم.»[4]

از چنده‌لا تا جنگ پنج بار از سوره مهر، تجدید چاپ شده است؛ چاپ دوم 1386، چاپ سوم 1388، چاپ چهارم 1390 و چاپ پنجم 1392. طرح جلد در این چاپ‌ها تغییر کرده است. در چاپ دوم، تصویر سیم‌خارداری است که یک گل رز از آن روئیده است. در چاپ چهارم به طراحی محمود حسینی، تصویر زن چادری است که چهره ندارد و در چاپ پنجم به طراحی رضا زواری، تصویر شمسی سبحانی انتخاب شده است. در تجدید چاپ، محتوای کتاب تغییر نکرده است.

این کتاب موضوع پژوهش پژوهشگران قرار گرفته است ازجمله: راضیه نادرپور (1394) در پایان‌نامه «نقش زن در دفاع مقدس بر اساس دو اثر من زنده‌ام و از چنده‌الا تا جنگ»؛[5] عالی (1396) در کتاب «شخصیت‌پردازی زنان پرستار و امدادگر در داستان‌های دفاع مقدس با تأکید بر سه کتاب کفش‌های سرگردان، من زنده‌ام و از چنده‌لا تا جنگ»؛[6] موحدیان عطار، خوراسگانی و معمار (1401) در مقاله «تحلیل هویت زن ایرانی بر مبنای ارزش‌های اساسی در کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس»[7]. برخی از رسانه‌های چاپی نیز اقدام به معرفی کتاب و خاطرات سبحانی کرده‌اند ازجمله: نشریه سبز سرخ (1387) به گفت‌وگو با شمسی سبحانی پرداخته است،[8] روزنامه ایران (1394) در مطلبی از شهین عالی با عنوان «انعکاس حضور زنان در ادبیات دفاع مقدس»[9] و متنی دیگر از مرجان قندی (1396) با عنوان «چهره زنانه جنگ را از یاد برده‌ایم»[10] و همچنین روزنامه رسالت (1399) در بخش کتابخانه.[11] علاوه‌بر نسخه چاپی، نسخه الکترونیکی[12] و نسخه صوتی[13] این کتاب از سوی ناشر تولید شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.


[1]. در نقشه نشان املایش به این صورت است: «چندلا».

https://neshan.org/maps/@36.187307,52.980278,16.7z,0p/places/c0e0c26bd99be0092cbbef4f6506f743

[2]. جعفریان، گلستان، از چنده‌لا تا جنگ، تهران: سوره مهر، 1381، ص10.

[3]. همان، ص128 و 129.

[4]. همان، ص158 و 159.

[5]. نادرپور، راضیه، نقش زن در دفاع مقدس بر اساس دو اثر من زنده‌ام و از چنده‌لا تا جنگ، کارشناسی ارشد، زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه لرستان، قاسم صحرایی، 1394.

[6]. عالی، شهید، شخصیت‌پردازی زنان پرستار و امدادگر در داستان‌های دفاع مقدس با تأکید بر سه کتاب کفش‌های سرگردان، من زنده‌ام و از چنده‌لا تا جنگ، تهران: روزگار، 1396.

[7]. موحدیان عطار، فرشته، ربانی خوراسگانی، علی، معمار، ثریا (1401)، «تحلیل هویت زن ایرانی بر مبنای ارزش‌های اساسی در کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس»، پژوهش‌نامه اسلامی و زنان خانواده، سال 10(25)، ص29ـ9.

[8]. سبز سرخ، ش80، 1387،‌ ص3.

[9]. روزنامه ایران، ش6167، 15 دی 1394، ص18.

[10]. روزنامه ایران، ش6611، 15 مهر 1396، ص14.

[11]. روزنامه رسالت، ش9827، 11 مرداد 1399، ص12.

.[12] https://www.faraketab.ir/book/1683

.[13] http://ketabrah.ir/go/b69529