اشخاص

احسان‌نیا، مهدی

معصومه عابدینی
1640 بازدید

مهدی احسان‌نیا (1365ـ1336)، جانشین طرح و عملیات قرارگاه کربلا در سال‌های دفاع مقدس بود.

مهدی احسان‌نیا در 27 خرداد 1336 در شوش دانیال به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در شوش گذراند و سپس همراه خانواده به اهواز مهاجرت کرد. دوران متوسطه را در رشته طبیعی در اهواز گذراند و در سال 1358، در رشته پزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته شد. با اوج‌گیری مبارزات مردمی در سال 1357، با مسافرت‌های پی‌درپی به تهران، پیام‌ها و نوارهای سخنرانی امام خمینی را تهیه و در خوزستان توزیع می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان (اهواز) درآمد.

وی ابتدای جنگ تحمیلی، زمانی که سوسنگرد در محاصره نیروهای عراقی بود، همراه دیگر رزمندگان به شکار تانک‌های دشمن می‌رفت.

پس از مدتی، به علت نیازی که در نظم بخشیدن به نیروهای داوطلب بود، به قسمت اعزام نیروی ستاد عملیات جنوب منتقل شد. وی با ارائه طرح‌های سازنده و خلاق، در ارتقای کیفی نیروها تأثیر ویژه‌ای داشت. پس از مدتی، به لشکر 19 فجر (استان فارس) رفت و سپس مسئولیت واحد پرسنلی لشکر قدس (استان گیلان) را به عهده گرفت.

هم‌زمان با تغییراتی که در تشکیلات سپاه به وجود آمد، در سال 1362، مسئولیت پرسنلی رزمی منطقه 8 را عهده‌دار شد و از مناطق عملیاتی به اهواز بازگشت. بعد از مدتی، مسئول پرسنلی منطقه 3 را به عهده گرفت. با وجود مسئولیتی که به عهده داشت، هر گاه عملیاتی در مناطق عملیاتی جنوب اجرا می‌شد، در آن شرکت می‌کرد.

در سال 1364، در واحد طرح و عملیات قرارگاه مقدم کربلا مشغول به کار شد. سپس برای جانشینی مسئول واحد انتخاب شد.

احسان‌نیا، پس از مدت‌ها فعالیت در بخش‌های گوناگون اداری و نظامی، در 31 فروردین 1365 در منطقه عملیاتی والفجر 8 (فاو) به شهادت رسید و پیکر وی، پس از تشییع، در گلزار شهدای اهواز به خاک سپرده شد.

مادر او نیز در مراسم حج سال 1366 به دست عوامل سعودی به شهادت رسید.

در دست‌نوشته‌ای از او آمده است: «محاسبه نفس و ارزیابی همیشگی کردار، گفتار و رفتار باعث می‌شود که دقت کنیم در راهی که قدم به آن نهاده‌ایم، کجروی و خطا نکنیم. خدایا، من می‌خواهم بر سر پیمان خود بمانم تا جان بسپارم؛ کمکم کن تا بتوانم کمتر خطا کنم و بیشتر خدمت کنم. خدایا، یاورمان باش تا بتوانیم استقامت کنیم. در برابر تمامی مصایب، با ما باش که صاحب همه چیز هستیم، و بی تو، سرگردان و هیچیم. ای بخشاینده مهربان، اگر قرار است مرگ مرا در بر گیرد، تو را به حق خودت قسم می‌دهم که مرگم را شهادت در راه خودت قرار دهی. خدایا، تو خود شاهدی، و از درون من آگاهی که من از مرگ نمی‌ترسم؛ از دنیا می‌ترسم؛ از چگونگی اعمالم و از هوای نفسانی که شاید باعث جدایی بین ما شده باشد. ترس من، از مردن نیست؛ از چگونه مردن است؛ که نکند آخرین لحظات عمرم را نیز آلوده به گناه باشم.»[1]


[1]. تلخیص مقاله از دایرةالمعارف دفاع مقدس، ج1، تهران، مرکز دایرةالمعارف پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، 1390، ص358ـ354.