سایه‌های هجوم

زینب احمدی
39 بازدید

فیلم سینمایی سایه‌های هجوم توسط احمد امینی در سال1371 ساخته شده و حمله نیروهای عراقی به منطقه زندگی یک خانواده‌ را روایت می‌کند.

کارگردان و فیلمنامه‌نویس احمد امینی، دستیار کارگردان آرش معیریان، فیلمبردار بهرام بدخشانی، منشی صحنه افسون مبینی، صدابرداران صحنه بهروز معاونیان و اصغر شاهوردی، صداگذاری بهمن بنی‌اردلان، جلوه‌های ویژه عظیم محمدیان، موسیقی متن کیوان جهانشاهی، لابراتوار سیمای جمهوری اسلامی ایران، طراح صحنه رضا کیانیان، مدیر تولید منوچهر شاهسواری، تهیه‌کننده شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران و بازیگران مجید مظفری، سیما تیرانداز، میلاد عراقی، یوسف صادق، شیوا معبود، گلنوش دهقانی، مهدی محمدی، نیکی مظفری و... هستند.

این فیلم ۹۰ دقیقه‌ای محصول شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران و خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان است که ۱۷ شهریور ۱۳۷۲ در سینماهای بهمن، فلسطین، آسیا، اروپا، مراد و ... به نمایش درآمد و با تعداد ۲۸۷۳۴ تماشاگر، ۱۵،۳۱۰،۸۵۰ ریال فروش کرد.[1]

جلال (مجید مظفری) و خانواده‌اش که در منطقه مرزی در خوزستان زندگی می‌کنند، با شروع جنگ تحمیلی و مهاجرت همسایه‌ها تنها می‌مانند. هانیه (سیما تیرانداز) همسر دوم جلال که در برقراری ارتباط با علی (میلاد عراقی)، فرزند جلال از همسر اولش، با مشکل روبروست با اصرار از شوهرش می‌خواهد به منطقه امنی پناه ببرند. جلال ناگزیر می‌پذیرد، اما در بین راه انفجارهای پیاپی آن‌ها را مجبور می‌کند به خانه بازگردند. تلاش مجدد آنها برای گریز از مهلکه به نتیجه نمی‌رسد تا این که نیمه‌های شب پنج سرباز عراقی راه گم کرده و وارد حریم خانه آنها می‌شوند. جلال مصمم به مقابله است اما فشنگ‌های تفنگ قدیمی‌اش را در وانتش جا گذاشته است. علی برای آوردن فشنگ‌ها از خانه خارج می‌شود و عراقی‌ها او را به اسارت می‌گیرند. هانیه موفق می‌شود به فشنگ‌ها دست پیدا کند و جلال سربازان دشمن را به کمک هانیه از پا درمی‌آورد و خودش زخمی می‌شود. صبح روز بعد علی خشنود از حوادث شب قبل، هانیه را به عنوان مادرخوانده می‌پذیرد و همگی راه جاده‌ای برای رسیدن به جایی امن را در پیش می‌گیرند.[2]

فیلم سایه‌های هجوم در جشنواره بین المللی فیلم فجر، دوره یازدهم سال 1371  در مجموع برای 7 مورد نامزد کسب جایزه شد و کیوان جهانشاهی برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن گردید.[3]

سایه‌های هجوم از دو بخش تشکیل شده است؛ بخش اول ملودراماتیک و خانوادگی و بخش دیگر کشمکش این خانواده با عراقی‌ها. فیلم در جایی موفق است که این دو بخش را به خوبی با هم ترکیب ‌کرده و جلو می‌برد. اگر این ترکیب درست صورت بگیرد فیلم به هدف و جوهره‌اش نزدیک‌تر خواهد شد.[4]

کارشناسان گفته‌اند کارگردان در این فیلم از کلیشه‌های سینمای وسترن بهره برده است؛ البته نه تقلید و بهره‌ ابتدایی، بلکه حساب شده و پخته از آن استفاده کرده است. عشقی که شخصیت جلال به خانه و سرزمینش دارد، اصرار او برای ماندن و تنها مقابله کردن با دشمن، لانگ شات‌های متعدد از دشت‌های پهناور، اسب‌سوار‌هایی که در دشت می‌رانند، چشم‌انداز کوه‌ها و طبیعت، خانه‌های مجزا و دور افتاده ازمحیط شهری و تمدن شهر، راه‌هایی که هر آن در معرض هجوم مهاجمان و نمای آموزش تیراندازی که مفهومی آیینی دارد، مظاهر و تجلی یک وسترن کلاسیک هستند که امینی سعی کرده آنها را رعایت کند.

یکی از ایراداتی که منتقدان به این فیلم دارند ضرباهنگ متفاوت فیلم در قسمت اول و دوم آن است. در قسمت یا بخش اول فضای فیلم خانواده‌ای آرام را نمایش می‌دهد ولی در بخش دوم فضا پرتنش و هیجانی می‌شود که این نمایانگر ترکیب نشدن درست این فضاست. گرچه کارگردان تلاش کرده این تفاوت را از بین ببرد.

 انتخاب نام فیلم نیز به دلیل نمایش ندادن نیروهای عراقی در کل فیلم است که همین غایب بودن، تعلیقی پرکشش برای مخاطب ایجاد کرده است. هجوم بیرونی دشمن مانند سایه‌ای در همه جا هست که می‌توان با صدای هر از گاه انفجار‌ها و شلیک‌های تسلیحات دشمن به وجود آنها پی برد. تعلیقات فضا نیز غالباً توسط تنش‌های درونی خانواده شکل می‌گیرد. یک نمونه از این تنش‌ها تنفری است که فرزند خانواده (علی) از درس عربی دارد که با عرب بودن نامادری او جفت می‌شود. جلال، همسرش و علی نیز با هم مشاجرات لفظی دارند. این روابط قابل لمس و مملو از سوء‌ظن بین این سه نفر در بافتی دراماتیک، در نیمه نخست فیلم به پیش می‌رود و با ورود نیروهای عراقی کشمکش آنها بیشتر می‌شود. فضای نیمه دوم بسیار پر‌تنش است، چنان که دلهره را در دل تماشاچی می‌اندازد و تداعی‌گر دلهره‌های فیلم‌های آلفرد هیچکاک است و این خود نشانه تسلط بالای کارگردان است.[5]

منتقد دیگری معتقد است کارگردان در این فیلم مواد و امکانات کمی در دست دارد؛ فقط یک خانه در وسط بیابان، چند کاراکتر محدود، جاده و تنی چند از نیروهای عراقی، اما نتیجه کار قابل تأمل، حساب‌شده و قوی است. تحلیل روابط خانوادگی در بستر جنگ و هجوم دشمن به خوبی در این فیلم به نمایش درآمده است. ریتم فیلم در ابتدا کند و آرام است ولی با حضور آرام آرام نیروهای عراقی تنش داستان بیشتر می‌شود. استفاده منطقی از ابزار موجود ( تفنگ، چوب، آب و...) فیلم را از قهرمان‌پردازی‌های کاذب دور نگه می‌دارد. به عنوان نمونه، نمایی از پشت پنجره (سایه دشمن)، نمایی از دست بازیگر اصلی، دلهره نامادری، کودکی هراسان و ... هیجان لازم در این نما را به خوبی نشان می‌دهند. دیگر امتیاز این فیلم موسیقی است که با ریتم فیلم هماهنگ است.[6]

برخی منتقدان نیز در تحلیل این فیلم نوشته‌اند که هدف روایتی فیلم تحول اعضای این خانواده است. در واقع جنگ و هجوم سربازان عراقی نقش اصلی ندارند بلکه حضورشان ایجاد تنش‌هایی است که منجر به تحول در اعضای این خانواده شود. به همین دلیل کارگردان عمداً از نمایش سربازان دشمن سر ‌باز می‌زند. قصه و مضمون فیلم شاید بهانه‌ایست تا روابط آدم‌ها و سیر این روابط را به نمایش بگذارد. کارگردان به خوبی از روایت این رابطه در قالب یک وسترن سینمایی برآمده است.

جلال (پدر خانواده) در جایی از فیلم جمله‌ای قابل تأمل می‌گوید : «باد شمالی داره ابرهای پاییزی رو با خودش میاره». این فیلم جدای از ایجاد تحول در درون این خانواده، حرف دیگری نیز دارد و آن تبدیل سایه‌های هجوم ناگهانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به خود هجوم، که در این صورت دیگر فیلم پایان خوشی ندارد.

 اگر در فیلم تعداد کمی از سربازان عراقی به این خانواده حمله کرده و توسط پدر خانواده نابود می‌شوند، ولی در سطحی بزرگتر و در پایان فیلم، ارتش یک کشور در حال تدارک حمله به کشور دیگری است؛ در انتهای فیلم است که صدای انفجارهایی در نزدیک جاده و نزدیک به این خانواده شنیده می‌شود. آیا قرار است جنگی عظیم رخ دهد و خانواده‌های بیشتری را درگیر کند؟[7]


[1] - سالنامه فروش آماری فیلم و سینمای ایران سال ۱۳۷۲، ۱۳۹۵، ص ۱۱.

[2] - بهارلو، عباس، فیلمشناخت ایران (فیلم‌شناسی سینمای ایران، ۱۳۵۸-۱۳۷۲)، تهران، قطره، ۱۳۸۳، ص ۲۹۳ و ۲۹.

[3] - https://www.manzoom.ir/.

[4] -«پرهیز از خشونت»، مجله زن روز، ش ۱۴۲۸، ۱۰ مهر ۱۳۷۲، ص ۳۵.

[5] - روزنامه سلام، ش ۶۷۶، ۱ مهر ۱۳۷۲، ص ۵.

[6] - ماهنامه فرهنگ و سینما، ش ۲۳، سال سوم، فروردین ۱۳۷۲، ص ۶۷.

[7] - ماهنامه فیلم، ش ۱۴۹، سال یازدهم، آبان ۱۳۷۹، ص ۸۴-۸۷.