آثار
فرمانده من
محمدعلی عباسی اقدم
2122 بازدید
کتاب فرمانده من[1]، شامل هفت خاطره کوتاه با حالوهوای دفاع مقدس است که جمعی از نویسندگان حاضر در جنگ نگاشتهاند. کتاب مذکور، دربردارنده خاطراتی درباره فرماندهان دفاع مقدس است که میکوشد رشادتها و جانفشانی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بهویژه فرماندهان را بیان کند.
خاطره یکم با نام «من روز عاشورا برمیگردم»، نوشته رحیم مخدومی، درباره شجاعت و ازخودگذشتگی فرماندهی آذریزبان به نام مدنی است: «یک لشکر است و یک مدنی!... هرکس اسم مدنی را میشنود، انتظار دارد با یک غول مواجه شود، و وقتی هم برای اولین بار او را میبیند، حدس میزند که پیک گردان یا حداکثر بیسیمچی گردان است؛ اما وقتی میفهمند او فرمانده گردان است، آن هم یک گردان زرهی، ناباورانه زیر لب زمزمه میکند که جلالخالق!»
دومین خاطره به نام «شب هور»، نوشته احمد کاوری، روایتی کوتاه از سیدعلیرضا قوام، معاون گردان نوح از لشکر 21 امام رضاعلیهالسلام است. قوام، روز نوزدهم دی 1365، در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید، در جوار شهید آیتالله سیدحسن مدرس در کاشمر آرام گرفته است.
خاطره سوم، «رمز یا زهراسلاماللهعلیها» نام دارد. داوود امیریان، در این نوشته کوتاه، از حاجحسین طاهری سخن میگوید که روزگاری معاون گردان میثم لشکر 27 محمد رسولاللهصلیاللهعلیهوآله بوده است. امیریان، ابتدا از ویژگیهای اخلاقی حسین طاهری مینویسد: «فروتنی او به قدری بود که گاه جارو به دست میگرفت و اتاقها را جارو میزد. اگر ظرف کثیفی در جایی افتاده بود، فوراً آن را میشست و به تدارکات تحویل میداد. او برای تمام بچهها سرمشقی نمونه بود.»
«فستیوال انفجار و گلوله»، به قلم علیاکبر خاورینژاد، گوشه کوتاهی از جوانمردی و بزرگمنشی سروان محمودیان را روایت میکند. خاوری، ابتدا از ویژگیهای ظاهری سروان محمودیان سخن میگوید: «قامتی در حدود دو متر داشت؛ با صورتی بشاش و موقر، و چشمها و ابروانی مشکی و سبیلی متناسب و پرپشت. لباس پلنگی با زمینه سبز به تن داشت؛ به اضافه یک دستمال گردن از جنس چتر یا تور استتار.» خاورینژاد، در فرازهای پایانی خاطره خود، رشادت و شجاعت سروان محمودیان در جبهه نوسود در فرودین 1361 را روایت میکند.
عنوان خاطره پنجم کتاب، «مثل گل سرخ» است که حسن گلچین نگاشته است. خاطره، قصه کوتاهی درباره شهید علی غفاری است؛ مردی که در آزادشهر مازندران، کمی دورتر از روستان «توران ترک»، نرسیده به روستای «توران فارس»، آرام گرفته و روی سنگ مزارش نوشته شده است: «مانند گل سرخ به دنیا آمدی؛ همچون گل سرخ زیستی و در خون سرخ غلتیدی... راه سرخت را ادامه خواهیم داد.» علی غفاری، فرمانده یکی از گروهانهای گردان صاحبالزمانعجلاللهتعالیفرجهالشریف در لشکر 25 کربلا بود که در عملیات محرم به شهادت رسید.
«عقد آسمانی»، نوشته هادی جمشیدیان، صحنه دیگری از زیباییهای جنگ در کردستان را به تصویر میکشد. جمشیدیان ابتدا ویژگیهای اخلاقی فرمانده خود، شهید محمد خادمی، را بیان میکند: «شجاعت، تدبیر و جسارت محمد، به حدی بود که در دل تمامی دشمنان رعب و وحشت میانداخت.» خادمی، فرمانده سپاه بانه بود که قصد داشت با بانوی جهادگر «صدیقه رودباری» ازدواج کند؛ اما با شهادت صدیقه، این عقد آسمانی محقق نشد. محمود خادمی سرانجام در 14 مهر 1359 در بانه به شهادت رسید.
خاطره پایانی کتاب با نام «مسیح کردستان»، نوشته عباس پاسیار، درباره شهید محمد بروجردی است. پاسیار که توفیق خدمت در کنار بروجردی را داشته، ابتدا خصوصیات اخلاقی شهید را وصف کرده است: «محمد، در همان روزهای اول که در غرب کشور حضور یافت، مثل آهنربا بچههای رزمنده را به خود جذب کرد... محمد، روحی آنچنان وسیع و متعالی داشت که در فرصتهای مناسب، بهخصوص شبها، به میان توابین زندانها میرفت و با فروتنی و بزرگواری در کنارشان مینشست و با حوصله به حرفهایشان گوش میکرد. ... محمد با موهای خرمایی و محاسن بور، در میان رزمندگان، به مسیح کردستان معروف بود.»
کتاب فرمانده من که چاپ اول آن در سال 1369 توزیع شده، از مجموعه کتابهای نقرهای سوره مهر است. این کتاب در 102 صفحه با قطع پالتویی، از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
این کتاب از نخستین آثار دفاع مقدس است که رهبر معظم انقلاب بر آن تقریظ نوشتهاند: «ای آیتهای خدا، ای معجزههای ایمان، ای نشانههای تعالی جاودانه انسان... ای گلهای محمدی که فساد و آلودگی جهان امروز نتوانست از شکوفایی بازداردتان، برقی شُدید و دنیای تاریک را روشن کردید؛ حجتی شدید بر آن کوتاهنظران که بالندگی انسان الهی را در عصر تسلط مادیت ناممکن میدانستند؛ خاطره مسلمانان صدر اسلام را زنده کردید و صدق و اراده و فناء فیالله را حتی بیش از آنان به نمایش گذاشتید. آنان، به نفس پیامبر و نزول پیاپی آیات قرآن، دل را گرم و جان را تازه میکردند؛ اما شما چه؟ حقاً خلوص و تقوا را مجسم کردید و برای آن امام بحق که مظهر خلوص و تقوا بود، سربازانی شایسته شدید. سلامالله علیه و علیکم. هنیئاً لکم رحمت ربکم. این کتاب در ۱۳ رجب ۱۴۱۱ با چشمی لبریز اشک شوق و حسرت زیارت شد.»[2]
[1]. مخدومی، رحیم، کاوری، احمد، امیریان، داود و...، فرمانده من، دفتر اول، تهران: سوره مهر، چ اول، 1369.
[2]. خامنهای، سیدعلی، من و کتاب، تهران: سوره مهر، چ دوم، 1386.