بازی بزرگان
زینب احمدی
50 بازدید
فیلم سینمایی بازی بزرگان ساخته کامبوزیا پرتوی در سال 1369 است و آوارگی دو کودک دختر و پسر جنگزده و نوزادی را که پدر و مادرش را از دست داده به تصویر کشیده است.
کارگردان کامبوزیا پرتوی، برنامهریز حسن پورشیرازی، مشاور کارگردان آزیتا صالحی، دستیاران کارگردان حسن پورشیرازی و اردشیر رحمانزاده، مدیر فیلمبرداری حسین ملکی، دستیار فیلمبردار علی اللهیاری، گروه فیلمبرداری علی بابایی، علیاصغر فرهادی و اسماعیل نورایی، صدابردار نظامالدین کیایی، تدوین صدا هوشنگ نیکپور، جلوههای ویژه علیاصغر پورهاجریان، تدوینگر واروژ کریممسیحی، موسیقی متن مهرداد جنابی، عکاس حسین ملکی، مجری طرح محمدمهدی دادگو، طراح پوستر مجید اخوان، تهیهکنندگان محمدمهدی دادگو و عباس رنجبر و بازیگران رزگار محمدامین، رژان عمری، شادی قاضیپور، پوری فاطمه، یونس آتشک، علی مولایی، ابراهیم عمری، محمدابراهیم یوسفی و ... هستند.
این فیلم ۸۰ دقیقهای محصول کادر فیلم است که در ۲۶ فروردین ۱۳۷۲ در سینماهای فرهنگ، استقلال، شهر تماشا، رودکی، عصر جدید، آرش، المپیا، شیرین، جمهوری، ملت، تیسفون و ... به نمایش عموم درآمد و ۷.۴۱۴.۸۵۰ ریال فروش کرد.[1] همچنین دوره پنجم جشنواره دفاع مقدس، جایزه بهترین بازیگر نوجوان را به رژان عمری اهدا کرد.[2]
در جنگ ایران و عراق واشغال یک شهر کوچک مرزی در غرب کشور گروه زیادی از اهالی بیدفاع کشته میشوند و عدهای زیر بمباران، شهر را ترک میکنند. دخترکی به نام مریم (رژان عمری) که بر اثر ضربهای بیهوش شده، موقعی به خود میآید که نظامیان عراقی شهر را در اشغال دارند. مریم در شهر سرگردان و با نوزاد پسری مواجه میشود. او همچنین با نوجوانی به نام یونس (رزگار محمدامین) آشنا میشود که به مقاومت مسلحانه ادامه میدهد. آن دو تصمیم میگیرند نوزاد را نجات دهند و به ناچار نقش پدر و مادر او را بازی میکنند. محل اختفای آنها بر اثر شیونهای نوزاد لو میرود و نظامیان عراقی خانه را به توپ میبندند. مریم و نوزاد به اسارت گرفته میشوند، اما با کمک یک سرباز مهربان و انساندوست عراقی آزاد میشوند. یونس نیز به همراه افراد مسن شهر به اسارت گرفته میشود.[3]
به گفته منتقدان، بازی بزرگان براساس خاطره کودکی جنگزده ساخته شده است. نام فیلم برگرفته از موضوع آن است؛ دخترک و پسرک کوچکی در شرایط جنگی مانند بزرگان زندگی میکنند. دخترک مانند بزرگان به بچه شیر میدهد و پسرک مانند بزرگترها با عراقیها میجنگد. این دو با هم مانند بزرگان زندگی میکنند و به خرید میروند و مانند همسران با هم قهر کرده و برای هم هدیه میخرند و کارهای بزرگانشان را تکرار و ادای آنها را درمیآورند. در این فیلم کارگردان قصد داشته شمهای از زندگی یک زوج بزرگسال را در مدلی کودکانه، آن هم در نمایش رابطه بین دو دختر و پسر کم سن به تصویر بکشد. او چنان غرق پرداخت چنین موضوعی شده که از دیگر مسائل فیلم مثل احساس تماشاگر به فیلم جنگی، باور کردن مسأله جنگ برای وی و پرداختهای جنگی غلفت کرده است. با این توصیف آوردن قهرمانان کودک در این فیلم نه به معنای این است که فیلم محتوایی کودکانه دارد بلکه کودک بهانهایست برای ایجاد و آفرینش فضایی نو از سینمای جنگ.
کارشناسان گفتهاند صحنههای آغازین فیلم، روستایی در غرب کشور را به تصویر کشیده که با حمله ناگهانی عراقیها مردم ناگزیر به هر سو میدوند، اما این صحنهها مصنوعی است و طبیعی به نظر نمیرسد. کارگردان نیز نتوانسته صحنههای جنگ، از جمله انفجارها و عکسالعمل بازیگرها را مدیریت و کنترل کند؛ مثلاً دخترک جنگزده فیلم، در رفتار ظاهرش جنگزده به نظر نمیرسد، در چهرهاش ترس و اضطراب دیده نمیشود و نتوانسته نقشش را درست دربیاورد که ظاهراً ناشی از ضعف کارگردان در بازی گرفتن از کاراکترهاست، اما کارگردان این رویکرد را آگاهانه انتخاب کرده است. زاویه نگاه کارگردان به جنگ در این فیلم نو و تازه است، اما نسبت به محتوای اثرش بیتوجه بوده و فیلمش با اینکه جنگی است اما پرداخت جنگی ندارد.
به زعم تعدادی از منتقدین کامبوزیا پرتویی از آن دسته از فیلمسازانیست که نگاه و رویکردی واقعگرا و رئالیست به سینما دارد. این کارگردانان به دلیل نگاهی که به سینمای واقعگرا دارند معتقدند واقعیت خود به تنهایی زیباست و هنر را نیز انعکاس همین واقعیت میدانند. به همین دلیل این کارگردانان از انتخاب بازیگران حرفهای که غرق در نقش شده و حس نقش را برای تماشاگر قابل باور میکنند اجتناب کرده و افراد عادی را برای کار بازآفرینی شخصیتهای خود در نظر میگیرند تا افراد، طبیعی بازی کرده و خود باشند. البته کارگردان در این فیلم جنگی با این تمهید موفق نشده و به دلیل بازی نگرفتن ازشخصیتها، آن افراد هم نتوانستهاند به درستی نقش خود در موقعیتی جنگی را بازی کرده و حس این موقعیت خاص را به تماشاگر منتقل کنند.[4]
به گفته منتقدان در بازی بزرگان، موقعیتها و سوژه خوب هستند، اما فیلمبرداری و کارگردانی و همچنین پرداخت سینمایی ضعف دارد.[5]
این فیلم تعلیق و قصه ندارد، به همین دلیل از کشش سینمایی برخوردار نیست. کارگردان به جای این خلأها و کمبودها صحنههایی جذاب و نو و شیرین جایگزین کرده که به دل تماشاگر مینشیند. به عنوان نمونه صحنهای که دخترک و پسر بچه سر سفرهای غذا میخورند و نوزاد را به مثابه کودک خودشان کنار سفره خواباندهاند، تداعی نقش پدر و مادر و تصویر یک خانواده برای تماشاگر دارد و همین باعث لذت مخاطب میشود. مشابه این صحنهها که در فیلم کم هم نیستند با اینکه حادثه و تعلیقی وجود ندارد، به دل مخاطب مینشیند و باعث دنبال کردن فیلم میشود.
یک سری از نشانهها در فیلم جالب توجه است. از جمله این که دخترک نام ابراهیم را برای نوزاد انتخاب میکند. فیلمساز با این ترفند قصد دارد گذری به زندگی حضرت ابراهیم (ع) بزند و شباهتی بین زندگی حضرت ابراهیم و همسرش و کودکشان اسماعیل با این زوج کوچک ایجاد کند؛ هاجر و اسماعیل به امر خدا در بیابانی بیآب و خشک رها میشوند و هاجر به دنبال آب برای کودکش میگردد. حس و حال آوارگی دو زوج کوچک جنگزده، به همراه نوزاد در بیابان، معنویست و یادآور آوارگی و بیابانگردی هاجر در پی آب، اما در نهایت فیلم پیام و محتوای عمیقی را دنبال نکرده و صرفاً به روایت قصه زندگی این زوج کوچک پرداخته است.[6]
برخی منتقدین میگویند فیلم قرار است کودکانی را به تصویر بکشد که در عین قرار گرفتن در شرایط سخت جنگ، تلاشگرند و علاقه دارند با درآوردن ادای بزرگترها، بزرگ شدن خود را به دنیا ثابت کنند، اما به دلیل انتخاب دید واقعگرایی، موقعیت جنگی فیلم با بازی دخترک نمیخواند و نوعی ترکیب رویا و واقعیت را در فیلم ایجاد کرده که کمی غریب است. فضای بیرون از دخترک خشن است (جنگ و آوارگی) ولی دخترک بسیار آرام است و ترس و اضطرابی از سربازان عراقی ندارد. همین دوگانگی باعث قطع رابطه بین دو دنیای دخترک در درون و جنگ از بیرون شده است. این حقیقت که موقعیت بیرون تأثیری در رفتار دخترک ندارد و او علیرغم حضور در فضایی رعبآور و خشن، آرام و بدون عکسالعمل است، غیرطبیعی جلوه میکند.
[1] - سالنامه آماری سینمای ایران سال ۱۳۷۳، تهران، ۱۳۹۶، ص ۱۲.
[2] - http://www.sourehcinema.com/.
[3] - بهارلو، عباس، فیلمشناخت ایران- فیلمشناسی سینمای ایران 1309- 1357، ج 1، تهران، قطره، ۱۳۸4، ص ۲۷۸ و ۲۷۹
[4] - ماهنامه سینمایی فیلم، ش ۱۴۲، سال یازدهم، خرداد ۱۳۷۲، ص ۷۶-۷۸.
[5] - روزنامه جمهوری اسلامی، ش ۴۰۴۸، ۵ خرداد ۱۳۷۲، ص ۱۲؛ روزنامه جمهوری اسلامی، ش ۴۰۲۶، ۸ اردیبهشت ۱۳۷۲، ص ۱۶.
[6] - روزنامه جمهوری اسلامی، ش ۴۰۲۶، ۸ اردیبهشت ۱۳۷۲، ص ۱۶.