عیسی می‌آید

زینب احمدی
33 بازدید

فیلم سینمایی عیسی می‌آید توسط علی ژکان در سال ۱۳۸۵ ساخته شده و اسارت یک رزمنده‌ ایرانی را در دست بعثی‌های عراق به تصویر کشیده است.  

کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده علی ژکان، دستیار اول کارگردان نورالدین گودرزی، دستیار دوم کارگردان جواد فرحانی، مشاور فیلمنامه شهریار مندنی‌پور، مدیر فیلمبرداری فرزین خسروشاهی، منشی‌ صحنه پریسا گرگین، صدابردار بهروز معاونیان، دستیار صدا امیر پرتوزاده، تدوینگر مهرزاد مینویی، جلوه‌های ویژه عظیم محمدی، موسیقی ‌متن حمیدرضا دیبازر، دستیار تدوین کاوه حمیدی ‌ایمانی، طراح چهره‌پرداز محمدرضا قومی، دستیار صحنه و لباس شهنام رضایی، مدیر تولید مسعود اطیابی، عکاس آرمین ذوقی و بازیگران رضا کیانیان، شیلا خداداد، رضا افشار، مجید عبدالعظیمی، آیدا تبیانیان و ... هستند.

این فیلم 80 دقیقه‌ای محصول مؤسسه فرهنگی هنری شاهد است که ۱۴ شهریور ۱۳۸۶ در سینماهای سپیده یک، فلسطین دو، پیام انقلاب و ... به نمایش عموم درآمد. این فیلم شش سال بعد از تولید به نمایش عموم درآمد و علتش تعطیلی دفتر پخش فیلم‌های داخلی بنیاد سینمایی فارابی بود، چرا که برای اکران با بنیاد فارابی قرارداد بسته شده بود، اما بنیاد فارابی بخش اکران داخلی خود را تعطیل کرده بود.[1]

عیسی (رضا افشار) تکنسین شرکت نفت آبادان، رزمنده اسیری است که از اردوگاهی در عراق می‌گریزد. نظامیان عراقی با فرمانده‌شان (مجید عبدالعظیمی) او را تعقیب می‌کنند و عیسی با شلیک آنها مجروح و در رودخانه مرزی سقوط می‌کند. در بین راه نامه‌ای از دخترش حنا (آیدا تبیانیان) می‌خواند که در آن از پدرش خواسته زودتر برگردد و او را برای تفریح به شهربازی و باغ‌وحش ببرد. عیسی دختر و همسرش مرجان (شیلا خداداد) را در کنار رودخانه ملاقات می‌کند و سپس هر سه عازم تهران می‌شوند. در بین راه با شعبده‌بازی به نام سلطان‌سلام خدابنده (رضا کیانیان) آشنا می‌شوند که از مرجان می‌خواهد از عیسی فاصله بگیرد تا او در رنج دوری از وی نباشد. آنها به تهران می‌رسند و به شهربازی و تفریح می‌روند. بعد از آن مرجان و دخترش به خواب می‌روند. سلطان‌سلام پیکر زخمی عیسی را با خود می‌برد و روز بعد مرجان و دخترش از خواب برخواسته و به رؤیای مشترکشان فکر می‌کنند. در این حال عیسی در کنار رودخانه چشمانش را باز می‌کند.[2] 

به گفته کارشناسان وقتی از سینمای جنگ صحبت به میان می‌آید صرفاً نباید منتظر فیلمی با صحنه‌های انفجار، خون و گلوله و مسلسل باشیم. سینمای جنگ می‌تواند با پرداختن به جزئیات و موقعیت‌های انسانی که با جنگ در ارتباطند به خلق درام‌هایی پرکشش منجر شود. «عیسی می‌آید» نیز با این رویکرد ساخته‌ شده و باید با این رویکرد مورد بررسی قرار گیرد.

منتقدان می‌گویند این فیلم نیز بایستی با توجه به فیلم‌های قبلی کارگردان تحلیل شود تا در نتیجه آشنایی با ذهنیات وی، بهتر به جهان حاکم بر فیلم‌های او پی ببریم. ژاکان در فیلم‌‌هایش رویکردی شاعرانه دارد و این رویکرد در کنار صحنه‌های عظیمی از طبیعت مانند دریا، کوه، باران و جنگل در یاد مخاطبین فیلم‌هایش ماندنی است. نشانه‌های فیلم‌های این کارگردان این موارد هستند و با اینها باید به نمادشناسی و ذهنیت دنیای او در ارتباط با شخصیت‌های فیلم‌هایش پرداخت.

 به گفته کارشناسان، کارگردان در نوشتن فیلمنامه و همچنین در اجرای آن سعی دارد لایه‌های پنهان و معنوی فیلم را نمایش دهد. مخاطب در لایه بیرونی فیلم رزمنده‌ای را می‌بیند که در فرصت به دست‌ آمده‌ای، قرار است خانواده‌اش را برای تفریح و گردش به خارج از فضای جنگ ببرد. در این گردش سه نفره قرار است خاطره‌ای به یادماندنی برای هر سه به یادگار بماند. فیلم با بن‌مایه ایدئولوژیک سرشار از معنا و تأویل است. در فیلم نشانه‌ها و اسم‌ها قرار است به یاری مخاطب آمده و ذهنیت او را به سمت معانی و مقصد کارگردان نزدیک کنند. تأویل نشانه‌ها می‌تواند به تعداد مخاطبین مختلف باشد، اما کنار هم قرار گرفتن آنها به وحدت معنا می‌انجامد. به عنوان مثال نام عیسی به عنوان قهرمان اصلی فیلم، نشانه‌ای از لایه مذهبی فیلم است که یادآور پیامبر رحمت و رأفت است. همچنین عناصری مانند آب و ماهی در نقاشی‌های دخترش حنا نماد روشنایی است و مقابل اسارت و ظلمت قرار می‌گیرد. وقتی عیسی در اسارت است، نامه و نقاشی دخترش حنا به دستش می‌رسد. حنا در نامه به ماهی اشاره کرده است؛ ماهی نماد پدرش است که گرفتار اسارت است و از آب جدایش کرده‌اند. عیسی بعداً یک مجسمه سنگی از ماهی می‌سازد (نمادی از خودش که از خانواده و زندگی عادی جدا افتاده) و این مجسمه قرار است به عنوان یادگار برای خانواده بماند و در کیف مدرسه حنا پیدا شود.

به گفته منتقدان تحلیل روایت عیسی به عنوان پدری اسیر، راه را برای تأویل‌های گوناگونِ اسطوره‌ای دینی باز گذاشته ‌است. کارگردان به بازنمایی روایتش در قالب رمز و راز و نشانه علاقه دارد و همین توجه زیاد او باعث شده تا قصه‌پردازی فیلم کمرنگ جلوه کند. مخاطب با ضعف صحنه‌پردازی‌ مواجه است و این ضعف آنقدر است که باعث قطع و گسستگی مخاطب می‌شود. به عنوان نمونه رابطه عاشقانه عیسی و مرجان و مسیر و مناظری که با همدیگر طی می‌کنند تا روند و سیر تکاملی و معرفتی فیلم شکل بگیرد، اینچنین است. همچنین انتخاب غلط رضا کیانیان به عنوان راهنمای سفر ماورائی این خانواده و ضعف بازی‌های بازیگران، به خصوص رضا افشار به عنوان شخص اول فیلم و دیگر ریزه‌کاری‌های سینمایی باعث شده تا آن تأثیری که مدنظر کارگردان بوده حاصل نشود.[3]


[1] - روزنامه ایران، شماره ۳۷۲۰، ۱ شهریور ۱۳۸۶، ص ۲۴.

[2] - بهارلو، عباس، فیلمشناخت ایران- فیلم‌شناسی سینمای ایران (1390-1383)، تهران، قطره، ص ۳۱۸ و ۳۱۹.

[3] - روزنامه ایران،‌ ش ۳۷۴۱، چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۶، ‌ص ۱۸.