گیلانه
مریم سلطانینسب
30 بازدید
فیلم سینمایی گیلانه ساخته رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب در سال 1383 است که نگاهی به اوایل جنگ تحمیلی و اعزام نیروهای جوان به جبهه دارد.
کارگردان رخشان بنیاعتماد و محسن عبدالوهاب، فیلمنامه رخشان بنیاعتماد، فرید مصطفوی و محسن عبدالوهاب، تهیهکننده سعید سعدی، مدیر فیلمبرداری مرتضی پورصمدی، تدوین داود یوسفیان، موسیقی محمدرضا علیقلی، طراح صحنه و لباس ژیلا مهرجویی، طراح چهرهپردازی مهرداد میرکیانی، صدابردار یدالله نجفی و بازیگران فاطمه معتمدآریا، بهرام رادان، باران کوثری، ژاله صامتی، شاهرخ فروتنیان، مجید بهرامی، نیره فراهانی و ... هستند.
این فیلم90 دقیقهای در 13 مهر 1384 به نمایش عموم درآمد و در بیستوسومین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت سه سیمرغ بلورین شد و سیمرغ بلورین بهترین چهرهپردازی و جایزه ویژه هیأت داوران را دریافت کرد. همچنین جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری از دهمین دوره جشنواره دفاع مقدس نیز به این فیلم تعلق گرفت.
اسماعیل (پسر گیلانه)، به جبهه میرود و پانزده سال بعد، در حالی که قطع نخاع شده برمیگردد و دیگر قادر به حرکت نیست. گیلانه، با عشق و محبّت از او مراقبت میکند. نامزد اسماعیل نیز ازدواج کرده است. گیلانه امیدوار است زنی به نام عاطفه که همسر خود را در جنگ از دست داده و در کنار خانه گیلانه مدفون است، با اسماعیل ازدواج کند. کسی به جز دکتر که او نیز دست خود را در جنگ از دست داده، به دیدن خانواده گیلانه نمیآید. اسماعیل از دکتر میخواهد مادرش را راضی کند تا او در آسایشگاه معلولان بستری شود تا سربار و مزاحم مادرش نباشد؛ البته با توجه به عشق شدید مادر به اسماعیل، راضی کردن او، امری غیر ممکن مینماید.
گفته میشود در فیلم گیلانه، زن طوری به نمایش گذاشته شده که تمام تلاشهایش او را عقبتر میبرد. در واقع زن در این فیلم، قربانی جنگ است، در حالی که پیروزی در جنگ در نهایت به پای مردان نوشته میشود. مردان شهید و جانباز میشوند، اما زنان در نظر گرفته نمیشوند. این در حالی است که بسیاری از اثرات سوء جنگ دامنگیر زنان است.[1]
برخی از منتقدان میگویند شخصیت گیلانه قوی و مستقل است. به تنهایی فرزند بیمار خود را پرستاری کرده و مخارج زندگی خود و و او را تأمین میکند. با توجه به کثرت تصاویری که دال بر فعالیتهای تربیتی است، زن در این فیلم شخصیتی قوی در قالب مادری فداکار و دلسوز معرفی میشود.[2]
تحلیلگران میگویند مهمترین رمز ایدئولوژیک فیلم، بیان درد و رنج یک مادرانگی است؛ زنانی که غریزه مادرانگی باعث شده حتی لحظهای به خود نیندیشند و به دنبال خوشبخت کردن فرزندان و رسیدن آنها به آمال و آرزوهایشان باشند. فیلم فراسوی نشانههای همدلانهاش در حال بتواره کردن مهر مادری به مثابه یک خصوصیت از پیش تعیین شده و فطری است. در این فیلم زنانگی هیچ معنای بارزی ندارد، چرا که آینده مادرانگی منوط به آینده فرزند است و فیلم هر لحظه عاملیت زنانه را به سوی نیستی میراند. یکی دیگر از رمزگان ایدئولوژیک این فیلم، مردسالاری نهفته در مهر مادرانه به پسران، به ویژه در مناطق روستایی است؛ مأمنی که گیلانه و دخترش همواره برای ادامه زندگی نیازمند آن هستند. مادرانگی در این فیلم برساختی از یک مادر ایدهال و اسطورهای است؛ یک مادر مضاعف رنجور روستایی طبقه پایین که همواره خواهان بازگشت فرزند معلولش به زندگی عادی است.
چهرهای دیگر از مادرانگی نازپرورده که در صورت وجود شوهر، بچه را میخواهد، اما در صورت نبود شوهر ترجیح میدهد بچه هم نباشد، آنجا که هنگام جنگ همچنان در خانه منتظر شوهرش میماند، اما گیلانه در مناقشهای نشانه شناختی در فیلم است که بعد از مرگ شوهرش تمام زندگیاش را وقف فرزندانش میکند و همچنان منتظر بازگشت پسرش از جنگ است؛ انتظاری که فیلم با هژمونیهای مردسالانه، مخاطب را همچنان در تعلیق نگه می دارد.[3]
کارشناسان میگویند گیلانه از معدود فیلمهای جشنواره بیستوسوم بود که طعم شیرین اشتیاق به زندگی را در خود داشت. با این همه؛ قصه دوپاره فیلم آسیبهایی به آن وارد کرده است. شخصیت "می گل" دختر گیلانه، که بار عمدهای را در قسمت اول داستان به دوش میکشد، در قسمت دوم داستان مفقود است و به اشارهای در یکی از گفتوگوها محدود میشود. بر عکس پسر معلول در قسمت اول حضور کمی دارد، در قسمت دوم شخصیتی محوری است.[4]
این شخصیت (گیلانه) با تمام ترفندهایی که برای برجسته کردن آن انجام گرفته و حتی به لطف بازی تعیینکننده بازیگر هنوز یک تیپ باقی مانده است. گیلانه یک نمونه تیپیک از زنان و مادران آشنای شمالی کشورمان است و اگر بخواهیم آن را بهتر تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم یک نمونه تیپیک کمنقص است، ولی شخصیت نیست. روایت هرگز سراغ لایههای شخصیت او نمیرود. ما با تضادهای درونی این انسان آشنا نمیشویم، هیچ عنصری که او را از یک مادر به مفهوم تیپیک آن جدا کند، به ما نشان داده نمیشود.[5]
از نظر برخی منتقدان اینکه از میان تمام تصاویر جنگ، گیلانه مبهوت کودکان جان باخته بمباران حلبچه میشود، اتفاقی نیست. جنگ در گیلانه، موجب تمام تباهیهاست. جنگ است که خانواده و تمام رؤیاهایش را متلاشی میکند؛ اسماعیلی را که یک لب بود و هزار خنده، به موجودی ترحمانگیز و ناتوان بدل میکند، زنی آبستن را از شوهرش جدا میکند و ... فیلمنامهنویسان با تمرکز بر تأثیرات منفی جنگ، اثری ضدجنگ ساختهاند. در هر دو دوره زمانی که روایت میشود، عوارض جنگ به نمایش درمیآید؛ انسانهایی که از ترس جان خانه و زندگی را رها کرده و دچار بحرانهای خانوادگی نیز شدهاند؛ یا جهیزیه از دست رفته دختر و ازدواج در خارج از شهر که هر دو سبب تنش هستند. سرباز موجی، نمونه دیگری از این قربانیان است. جوانی از هم گسیخته که دختری دو ماهه نیز دارد؛ کابوسهای متعدد میگل بهترین جلوه این فروپاشی روحی است. البته فیلمنامه گیلانه گاهی به ورطه شعارگویی فرو میافتد. دیالوگهای شعاری که از زبان شخصیتها شنیده میشود، تأثیری جز ایجاد دافعه و فاصله گرفتن مخاطب از اثر ندارد. جملاتی چون "ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار"، "ببین چه کرده تو حلبچه"، "وقتی تاریخ مصرف یکی تموم شه"، "چطور جوونای ما که دسته دسته پرپر شدند کسی چیزی نگفت" و ... از این جملهاند. گذشته از اینها میتوان به گفتوگوی مردم درباره خرید خانه در تهران هنگام موشکباران یا سخنان مرد دلال و سودجویی که با اولین حمله آمریکا به عراق، قصد ماهی گرفتن از آب گلآلود دارد یا جوانانی که به شکلی مصنوعی شادی میکنند و سهمیههای جانبازی و شهادت دوستانشان را میخواهند، نیز اشاره کرد.
در نهایت برخی میگویند درونمایه انتظار و امید به خوبی در فیلمنامه گنجانده شده است. گیلانه همواره در انتظار است؛ انتظار رسیدن خبری از دامادش، انتظار بازگشت پسرش، انتظار آمدن دکتر و انتظار عاطفهای که قرار است از دوردستها بیاید و به آرزوی دیرینه وی جامه عمل بپوشاند.[6]
[1] . فصلنامه زن در فرهنگ و هنر، «رابطه میان جنسیت کارگردان و نوع شخصیت پردازی زن در سینما»، ش 1، دوره سوم، پاییز 1391، ص 91،
[2] . ماهنامه علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت، ش 2، سال چهارم، اردیبهشت 1388، ص 47.
[3] . فصلنامه جامعه شناسی هنر و ادبیات، «از مادرانگی همچون اسطوره تا بحران مادرانگی»، ش اول، دوره 11، بهار و تابستان 1398، ص82 و 83.
[4] . ماهنامه نقد سینما، اسفند و فروردین 84 ، ص 24.
[5] . ماهنامه هفت، «گیلانه عروسک ناتوان»، سال 1389، ص 6 و7.
[6] . ماهنامه فیلمنامهنویسی فیلمنگار، ش 38، سال چهارم، آبان 1384، ص 47.
