هیوا

مریم سلطانی‌نسب
43 بازدید

فیلم سینمایی هیوا در سال 1377 توسط رسول ملاقلی‌پور ساخته شده و روایتی عاشقانه از زنی است که شهادت و مفقودالاثر شدن همسرش در جنگ را باور نکرده است.

کارگردان و نویسنده رسول ملاقلی‌پور، تهیه‌کننده مؤسسه فرهنگی نگین، تدوینگر حسین زندباف، موسیقی فریدون شهبازیان، فیلمبردار بهرام بدخشانی، صدابردار بهمن اردلان، چهره‌پرداز عبدالله اسکندری، منشی صحنه جمشید خندان، مدیر تولید رحیم عرب‌ امینی، جلوه‌های ویژه رضا رستگار و بازیگران گلچهره سجادیه، جمشید هاشم‌پور، آتیلا پسیانی، عبدالرضا زهره کرمانی، فرهاد قائمیان، آناهیتا نعمتی، اتابک نادری و ... هستند.

 این فیلم 110 دقیقه‌ای محصول سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی است که آذر 1379 به نمایش عموم درآمد و در هفدهمین جشنواره فیلم فجر، برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین صدابرداری، بهترین طراحی صحنه و لباس و بهترین فیلمبرداری و برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. همچنین بابت بهترین تدوین تقدیر شد.[1]

هیوا اکبری (گلچهره سجادیه) پس از گذشت پانزده سال از مفقود شدن همسرش حمید (عبدالرضا زهره‌ کرمانی) در بحبوحه جنگ، تصمیم می‌گیرد از مناطق جنگی و خانه‌ای که در آن با همسرش زندگی می‌کرده، بازدید کند. امیر کرمی (آتیلا پسیانی) که اکنون سفیر ایران در سنگال است و زمانی جزو همراهان حمید در جنگ بوده، می‌خواهد با هیوا ازدواج کند، ولی هیوا به رغم نشانه‌هایی از شهادت حمید همچنان در پی شوهرش است. او در خانه قدیمی‌اش تعدادی نامه متعلق به پانزده سال پیش پیدا می‌کند که خاطرات سال‌های گذشته او را با حمید زنده می‌کند. رحیم صابری، مسئول کمیته تفحص و مفقودین به هیوا اطمینان می‌دهد که شوهرش شهید شده ولی به خواهش هیوا همراه با او و نیز کرمی، در منطقه جنگی خود را به تونلی می‌رسانند که سال‌ها پیش حمید آنجا به شهادت رسیده است. صحنه‌های نبرد داخل تونل در جلوی چشمان هیوا جان می‌گیرد و او شوهرش را که در حال مرگ است می‌بیند.

به گفته کارشناسان فیلم هیوا از آثار شاخص ملاقلی‌پور به حساب می‌آید و فیلمنامه خوبی دارد و تا حدودی در شخصیت‌پردازی و ایجاد قهرمان و ضدقهرمان موفق عمل کرده است.[2]

به گفته برخی منتقدان فضای هیوا فضای خاص روحی است که پنجره ورود به آن دنیا را همسر شهید باکری برای کارگردان باز کرد و او نیز تا حدی که به او اجازه می‌دادند، وارد دنیای بزرگ روح کسی به نام حمید باکری شد. به همین دلیل هم در «هیوا» اسم آن رزمنده حمید است.

 رسول ملاقلی‌پور درباره این فیلم گفته است: مستند تفحص را که ساختم، مواجه شدم با دو شخصیت عجیب و غریب انسانی. برای مستند حمید و فاطمه، با خانم باکری شش ساعت مصاحبه کردم، دیدم بعد از سال‌ها هنوز عاشقانه از شوهرش حرف می‌زند. وقتی این مصاحبه تمام شد، قاطی کرده بودم، انگار ضربه‌ای به سرم خورده بود و آمدم فکر کردم به زنی شبیه خانم امیرانی با تفاوت‌هایی که زاییده ذهنیات من بود ... هیوا را ساختم.[3]

برخی منتقدین می‌گویند فیلم، هوشمندانه با فلش‌بک‌هایی به زندگی حمید و هیوا، بیننده را در جریان علاقه و شیفتگی این دو به یکدیگر قرار می‌دهد و به او می‌فهماند که چرا هیوا هنوز بعد از پانزده سال با حمید زندگی می‌کند و او را فراموش نکرده است. نقطه قوت فیلم شیوه روایت آن است؛ تلفیقی از خاطرات و واقعیات و خیالات؛ به گونه‌ای که تماشاچی خود را همراه هیوا می‌پندارد و حمید را از دید هیوا می‌بیند.

گفته شده ملاقلی‌پور دو نقد اجتماعی در فیلم خود گنجانده است؛ یکی طعنه به نسل جوان شوخ و شنگ با دغدغه‌هایی مثل عمل زیبایی و دیگری سوء‌استفاده از جنگ. در این فیلم کارگردان با خلق یک شخصیت، کسانی را که از جنگ پله‌ای برای ترقی ساخته‌اند رزمنده واقعی نمی‌داند.[4]

هیوای ملاقلی‌پور بازگشتی دوباره برای او دانسته شده که مدتی از سینمای جنگ دور افتاده بود و می‌رفت در دام ساختن فیلم‌های سبک اجتماعی گرفتار شود. لحن شاعرانه و شکست زمان نیز از ویژگی‌های قصه هیوا است.[5]

کارشناسان معتقدند ملاقلی‌پور در این اثر، هم به نکوهش جنگ می‌پردازد که عشقی را به خزان بدل کرده است و هم ارزش‌هایی را جست‌و‌جو می‌کند که تنها در دوران گذشته امکان ظهور داشته و گویا در شرایط امروز امکانی برای رشد و نمو آن نیست. اینجا خصلت پرتناقض مکتب رمانتیسم خود را می‌نمایاند؛ خصلتی که در عین قیاس کردن انگاره‌ها، آنها را تعالی می‌بخشد. در این فیلم، هم با متعالی کردن مقوله جنگ مواجهیم و هم نشانه‌هایی به تماشاگر ارائه می‌دهیم که آن را از ریخت بیندازیم. آثاری همچون هیوا از یک سو می‌کوشند ضدجنگ باشند و در عین حال آن را تقدیس می‌کنند. نامه‌های پیدا شده توسط هیوا تلنگری است بر بیداری جامعه و هدایتی است صامت. باید تمامی نامه‌ها خوانده شود، زیرا این نوشته‌ها هویت جنگ است. اگرچه خواننده مشتاق پیدا نمی‌شود و همه بنا بر دلایلی از درک آنان گریزانند و این روگردانی شاید به نوعی گریز از حقیقت در دامان بی‌هویتی باشد.‌ هیوا در آخر فیلم، حمید را می‌یابد و این ایمان هیواست که حمیدش را زنده کرده است. هیوا در آخر با تک‌دیالوگ‌های عاشقانه به کنار حمید می‌رسد. او غرق خون است و هیوا مست وصال. حمید می‌افتد، هیوا کنارش می‌ایستد، چادرش را کفن می‌کند و اوج خواستن مادی را به نور معنویت پیوند می‌زند و هر دو به سوی نور عروج می‌کنند و این گونه است که عشق زمینی پلکانی می‌شود برای رسیدن به عشق الهی.[6]

به گفته کارشناسان راوی میان گذشته و حال حرکت می‌کند و روایت حالت سیال‌گونه دارد. داستان به صورتی منظم، میان زمان حال و گذشته می‌گذرد و فیلمساز با شکستن زمان و عبور از مرز خیال و واقعیت، بار دیگر قالب و ساختاری را که در سفر به چزابه آزموده است به کار می‌گیرد. کدهایی که فیلمساز به تماشاگر می‌دهد، به باور کردن فضایی که در آن جنگ همچنان ادامه دارد، کمک زیادی می‌کند. نکته قابل توجه در این زمینه، توجه کارگردان به جنبه‌های انسانی و نه اسطوره‌ای شخصیت‌ها است. فردی همچون حمید که فرمانده نیروها است، حتی در بحرانی‌ترین لحظات نیز، به فکر همسرش است.[7]

عشق الهی بین حمید و هیوا، زمان و مکان را درمی‌نوردد و فراتر از ابعاد مادی هستی این دو تن را به هم وصل می‌کند تا در عالمی تجردگونه صبغه‌های برجسته‌ای از عشق قدسی را به نمایش درآورند؛ صبغه‌ای که جریان سیالش در ساختار فیلم راه می‌یابد و نوعی از بی‌زمانی و بی‌مکانی را در یک نگاه دینی به تماشاگر القا می‌کند.[8]

گفته شده همه نوع آدم در میان رزمندگان تونل فیلم هیوا به چشم می‌خورند؛ از کلیشه‌های بزن بهادر یا عارف‌مسلک گرفته تا تیپ‌هایی که از ترس مرگ به خودزنی می‌پردازند یا پشت بی‌سیم قرار می‌گیرند. آقا رحیم کاراکتر جدید سینمای جنگ است که از یک سو اسیرها را به گلوله می‌بندد، حتی اگر آتش جهنم بر سرش ببارد و از سوی دیگر پابرهنه بر زمین‌های سنگلاخ اما متبرک جبهه که مدفن صدها شهید است گام می‌گذارد تا بلکه نشانی از آنها بیابد.[9]


[1] - https://irmdb.sourehcinema.com/Festival/Film.

[2] -HTTP://NAMAYESHTV.IR /.

[3] - ماهنامه فیلم نگار، ش 34-33، تیر 1384، ص 111.

[4] -HTTP://NAMAYESHTV.IR /.

[5] - ماهنامه فیلم نگار، ش 34-33، تیر 1384، ص 111

[6] -HTTPS://CINEMACINEMA.IR /.

[7] - ماهنامه نقد سینما، ش 16، بهار 1378، ص32.

[8] - ماهنامه هنر دینی، پیش‌شماره 1، تابستان 1378، ص150.

[9] - فصلنامه سینمایی فارابی، ش 2و3، دوره یازدهم، ص60.