آثار

اسم من چفیه است

محمدعلی عباسی اقدم
958 بازدید

«اسم من چفیه است» عنوان کتابی به قلم مرتضی سرهنگی است. این کتاب کم‌حجم که برای گروه سنی کودکان هفت تا یازده سال نوشته شده، درباره معرفی چفیه و موارد کاربرد آن است. سرهنگی در این کتاب یکی از نمادهای جبهه را با زبان ساده به کودکان معرفی می‌کند.

چپیه یا کوفیه، دستمالی است که عرب‌ها به جای کلاه بر سر می‌کنند و بر روی آن عقال (اگال) می‌بندند.[1] از چفیه یا چپیه، به عنوان سربند استفاده می‌شود تا از سر و چشم و دهان در برابر آفتاب و شن محافظت کند. چفیه را با رشته‌ای به نام عقال بر سر می‌بندند که در مجموع چفیه و عقال نامیده می‌شود. با وجود رواج واژه «چفیه»، برخی آن را شکل غلط کلمه می‌دانند و اصرار دارند که حتماً باید واژه «کوفیه» به کار رود. «کوفیه و عقال را گاهی به غلط به صورت کَفیه و عقال یا چپیه ارگال یا چپیه عگال می‌نویسند و تلفظ می‌کنند.»[2]

در طول جنگ تحمیلی، رزمندگان ایران اغلب چفیه را دور گردن می‌انداختند و در جبهه‌ها از آن استفاده‌های گوناگون می‌کردند. این شال ساده، کم‌کم به نماد بچه‌های جبهه و جنگ تبدیل شد و شخصیت یافت. این کتاب در پانزده صفحه با جلد شومیز نقاشی و چاپ شده تا برای گروه سنی کودک جذابیت و تازگی داشته باشد و کودکان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و چفیه را بشناسند.

در این کتاب داستان از زبان چفیه روایت می‌شود. در واقع چفیه ابتدا با زبان ساده و کودکانه خود را معرفی می‌کند و بعد از آشنایی، کاربردهای مختلف خود را شرح می‌دهد. قصه این‌گونه ‌شروع مى‌شود: «اسم من چفیه است. به من چپیه هم می‌گویند. دستمال بزرگی هستم با چهارخانه‌های سیاه و سفید. جنس من از نخ است. وقتی ارتش عراق به خاک ایران حمله کرد، من هم برای دفاع به جبهه‌ جنگ رفتم. آن روزها، کسی خیال نمی‌کرد که بتوانم در جبهه کاری انجام بدهم، ولی تا آخرین روزهای دفاع در کنار رزمندگان ماندم.»

سرهنگی در صفحات دیگر با استفاده و بهره‌گیری از هنر تصویرگری، کاربردهای مختلف چفیه را به کودکان توضیح می‌دهد: «روزهای اول، رزمندگان مرا بیشتر به دور گردنشان می‌انداختند. اما هرچه می‌گذشت، دوستی آن‌ها با من بیشتر می‌شد. گاهی برای رزمنده‌ها سفره نان بودم و گاهی بقچه ساک دستی. بعضی وقت‌ها برای آنان سایه‌بان و گاهی حوله بودم.»

در صفحه دیگری که با تصویرگری و هنرنمایی سحر فرهادروش همراه است، درباره فایده‌های دیگر چفیه در جبهه‌ها به‌ویژه در مواقع اضطراری می‌خوانیم: «موقعی که رژیم عراق از بمب‌های شیمیایی استفاده می‌کرد، من مثل ماسک ضدگاز به کمک رزمنده‌ای که با او بودم، می‌رفتم. او مرا خیس می‌کرد و جلوی صورتش می‌گرفت تا از اثر مرگ‌آور گازهای شیمیایی در امان بماند.»

از کاربردهای دیگر چفیه، استفاده از آن به عنوان سجاده نماز در میان رزمندگان بود. یعنی این دستمال ساده وسیله رازونیاز رزمندگان به شمار می‌رفت. «گاهی سجاده‌ گسترده‌ای بر سینه دشت‌ها و قله‌ها بودم. آن وقت قطره‌های اشک رزمنده‌ها در هنگام نماز و دعا بر روی من می‌چکید.»

سرهنگی در این اثر کوتاه سعی کرده با زبان ساده و روان، فضای حاکم بر جبهه‌ها را با هدف تزریق روحیه دفاع برای نسل‌های بعدی ترسیم کند: «کشورهایی که جنگ داشته‌اند، به ادبیاتی که از جنگ برایشان باقی مانده اهمیت می‌دهند و هم در زمینه بزرگ‌سال و هم کودک و نوجوان می‌نویسند و کودکان را آگاه می‌کنند که در کشورشان چه گذشته است. این فوق‌العاده است که کودک را برای دفاع از میهنش آماده کنیم. چیزی که می‌توانیم به ارث بگذاریم روحیه دفاع برای نسل‌های بعدی است. این روحیه دفاع را می‌توانیم با کتاب‌ها و آثار هنری به کودکان منتقل کنیم. در کتاب‌های تازه‌ای که از من منتشر شده، به سراغ اصطلاحاتی رفته‌ام که در جنگ بوده است و پلاک، چفیه و خاکریز را معرفی کرده‌ام.»[3]

مرتضی سرهنگی برای تأثیرگذاری بیشتر و معرفی بهتر مفاهیم جبهه و جنگ از قدرت تخیل سود برده تا چفیه را به درستی به کودکان معرفی کند: «تلاش کردم تا در این داستان‌ها از قوه تخیل استفاده کنم تا برای کودکان جذابیت بیشتری داشته باشد و به همین منظور به این گونه سوژه‌ها، در داستان جان داده‌ام و آن‌ها به نوعی خود را معرفی می‌کنند. در آثار دفاع مقدس ویژه کودکان و نوجوانان نیز خوب است که نویسندگان تخیل را به کار بگیرند؛ چراکه جهان کودکان با تخیل سروکار دارد و به سمت این دست از آثار بیشتر جذب می‌شوند و برایشان خواندنی‌تر است.»[4]

«اسم من چفیه است» نخستین بار در سال 1373 با تصویرگری خشایار قاضی‌زاده چاپ و منتشر شد. این کتاب در چاپ‌های بعدی با تصویرگری محمدحسین صلواتیان به بازار کتاب آمد. این اثر به همراه دو کتاب دیگر «اسم من خاکریز است» و «اسم من پلاک است» از جمله آثار سرهنگی در حوزه کودکان است.[5]


[1]. انوری، حسن، فرهنگ فشرده سخن، تهران: انتشارات سخن، ج1، ص787.

[2]. نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم: فرهنگ دشواری‌های زبان فارسی، چ ششم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص۳۱۷.

[3]. روزنامه جوان، 18 مهر 1396، ش5208، ص16.

[4]. همان.

[5]. روزنامه وطن امروز، 20 آبان 1394، ش1746، ص1.