فریاد
مریم سلطانینسب
32 بازدید
فیلم سینمایی فریاد ساخته مسعود کیمیایی در سال ۱۳۷۷ است که درگیری چند ایرانی را با عراقیهای متجاوز در مسیر یک سفر به تصویر کشیده است.
کارگردان و نویسنده مسعود کیمیایی، تهیهکننده ناصر شفق، موسیقی بابک بیات، فیلمبرداری علیرضا زریندست، تدوین محمدرضا مویینی، طراح چهرهپردازی محمدرضا قومی، جلوههای ویژه محمدرضا شرفالدین، دستیار جلوههای ویژه مرتضی اکبری و بازیگران محمدرضا فروتن، میترا حجار، عنایت بخشی، کیانوش گرامی، افسانه خلیلی، اکبر معززی، جمشید جهانزاده، پولاد کیمیایی، فاطمه شکری، علیاصغر طبسی و ... هستند.
این فیلم ۹۱ دقیقهای در 10 آذر 1378 به نمایش عموم درآمد و در هفدهمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت اما موفق به کسب جایزه نشد.
در یکی از نواحی جنوب کشور، فاروق صاحب یک گاراژ به سهراب اجازه نمیدهد برای خود مستقلاً کار کند و با هم درگیر میشوند. در این درگیری فاروق بر اثر سکته میمیرد و برادرهای فاروق برای انتقام از سهراب به دنبال او میگردند. سهراب با کامیونش به قهوهخانهای میرود که آنجا ننه ماری صاحب قهوهخانه از او میخواهد پسرش (امیر) را به عنوان شاگرد با خود ببرد و زنی به نام فاطمه را نیز که باردار است به بیمارستان برساند، اما سهراب پس از نیافتن بیمارستان، فاطمه را با خود همراه میکند تا به شهر دیگری برساند. برادرهای فاروق که در پی سهراب در جادهها هستند توسط عراقیها اسیر میشوند. اتفاقاً سهراب هم در همان مسیر است و عراقیها ماشین آنها را هم متوقف میکنند، اما هنگامی که یکی از افراد دشمن قصد تعرض به فاطمه را دارد، فاطمه با یک حرکت ناگهانی با اسلحهای که مخفی کرده بود آنها را به گلوله میبندد و برادران فاروق هم که جان خود را مدیون فاطمه میبینند از انتقام چشم میپوشند. کامیون سهراب نزدیک یک مسجد خراب میشود و بچه فاطمه با کمک همسر متولی مسجد به دنیا میآید. سهراب با کامیون، فاطمه و نوزاد را به منطقه امن میبرد. امیر نیز به جبهه جنگ میرود.
گفته میشود این فیلم بازگشت کیمیایی به روزگار جنگ است، که باز هم با نوع رویکرد تغییرناپذیر کیمیایی در مورد قهرمان آرمانگرا و فردمحورش تفاوت چندانی نمیکند، بنابراین حرکتی به سمت عقب است. اکران این فیلم کوتاهمدت و محدود بود و بسیاری آن را ندیدند.[1]
منتقدان میگویند فریاد فیلمی جادهای است؛ از آن فیلمهایی که شخصیتهای خود را طی سفر معرفی میکنند، ایستگاه به ایستگاه رشدشان میدهند و به این ترتیب داستان را جلو میبرند. در فیلم، زن جنوبی جنگزده اعتراف به بارداری تحمیلی خود میکند تا با تمسک به آن از بیکسی و بدبختی رهایی یابد و سرو سامانی پیدا کند. در مجموع باید گفت کیمیایی از آن دست فیلمسازانی است که از زن بیشتر به عنوان یک تیپ و برای پررنگتر کردن نقش مردهای فیلم استفاده میکند؛ یک تیپ نمایشی و غیر واقعی. زنی که از زنانگی فقط ضعفهای قالبی و دم دستی از قبیل گریه، بارداری، ترس و برخوردهای احساساتی را دارد و غیر از آن هر چه به رخ میکشد صفات مردانهای است مثل زورنماییهای فیزیکی از قبیل آدمکشی، بلند کردن بارهای سنگین، جست و خیز و کلام تحکمآمیز.[2]
به گفته کارشناسان نابودی و پیدایی، دو عنصر مهم هستند که خصوصاً در «فریاد» دیده میشود. همه نابودیهایی که از اول فیلم تا آخر روی پرده میبینیم برای این است که به آن "پیدایی" آخر فیلم برسیم. اول فیلم جنگ است و جنگ مسلماً نابود میکند. اول فیلم فاروق با شنیدن صدای انفجارها قلبش میگیرد و میمیرد؛ این یک نابودی است. همین خط ادامه دارد تا آنجا که همه گوجهفرنگیهای داخل کامیون له شده و پل خراب است. در واقع همه چیز در معرض ویرانی است. اینها باید اتفاق بیفتند تا به آن پیدایی یا شکوفایی آخر برسیم؛ طفلی که از فاطمه متولد میشود، در مقابل همه چیزهایی که نابود شدهاند، تازه است و این تازگی به همه چیز میارزد. عشق سهراب به فاطمه اصلیترین عاملی است که باعث میشود به آن همه گوجهفرنگی اعتنایی نکند. شخصیتهای اصلی فیلمهای کیمیایی آدمهایی هستند که جامعه در حقشان بدی کرده است. در «فریاد» این بدی کاملاً معلوم و مشخص است. از همان اول فاروق نمیخواهد بگذارد سهراب برای خودش کار کند، چرا که عقیده دارد پررو میشود و دیگران هم از او یاد میگیرند. بعد از او دو برادر اکبرآقا و اصغرآقا هستند که میخواهند از سهراب انتقام گناهی را بگیرند که او مرتکب نشده است. عراقیها هم بدهای دیگرند.
گفته میشود کیمیایی که پیشتر از این فیلم هم نشان داده بود در شناخت نیازها، روحیات و خلقیات نسل جوان با مشکل روبروست، حال با وارد شدن به حیطه بسیار خاصتری مانند جنگ، این مشکل و نقصان را دو چندان کرده است. سهراب شخصیت محوری فیلم که تا پایان داستان هم معلوم نشد دانشجوی چه رشتهای است، چه اشتراک و قرابتی با نسل دانشجوی حال حاضر ما دارد. چرا شخصیتها به جای آن که در سیر روابط معرفی شوند، خودشان از زبان خودشان به شکل کاملاً ناشیانه معرفی میشوند؟ طرح انتقام شخصی که از مایههای اصلی آثار کیمیایی است، این بار به شکل هجوشدهای طرح شده است. گویا کیمیایی با یک چرخش فکری صدوهشتاد درجهای، خاستگاه و جایگاه نیروی خصم را جایی خارج از مناسبات و خصومتهای شخصی و محلی دانسته است. طرح کاریکاتوری رابطه دو برادر به اصطلاح انتقامجو که با مزهپرانیهای زائد و پیاپی هم همراه شده، نشانه بارزی از این تغییر دیدگاه است.[3]
نمادگرایی در فریاد جایگاه ویژهای دارد و از این گوشه است که کیمیایی آوازهای دلتنگکنندهاش را میسراید. جنگ در حقیقت در «فریاد» درد مردمی را به تصویر کشیده است که مظلومند؛ مردمی که ناخواسته جنگ به آنها تحمیل شده است. دردمندی دردی تحمیلی معنای گستردهای در این فیلم دارد. جنگ تحمیلی است و فرزند فاطمه نیز. فاطمه مادر است و نمادی از وطنی است که جنگ به او تحمیل شده است. فرزند فاطمه که دردمندی فاطمه را موجب شده، در حقیقت همان جنگی است که دردمندی مردمانی دیگر را سبب شده است و سفری که فاطمه به همراه سهراب ادامه میدهد و در آخر فرزندش را به دنیا می آورد، در حقیقت درد و رنج و البته سماجت و شجاعتی است که مردمی دیگر از خود نشان داده و خود و سرزمین خود را از این درد رهانیدهاند. سفر با رسیدن آنها به امامزاده و شروع درد فاطمه تمام میشود. در سکانس امامزاده چند مضمون با هم و موازی هم ایجاد یک نوستالوژی میکنند؛ امیر که وجه گمشده شخصیت سهراب است به سوی مادرش بازمیگردد تا از او دفاع کند. بازگشت به سوی مادری که بازگشت به سوی جبهه است نمادین به تصویر کشیده میشود.
تحلیلگران میگویند سه شاخصه برجسته فنی فیلم که پابه پای هم پیش میروند و معانی عاطفی و اجتماعی - سیاسی فیلم را برجسته میکنند، تدوین، صداگذاری و موسیقی فیلم است. برشهایی بسیار زیبا و بدون پرش، تماشاچی را هر لحظه به رویداد نزدیک یا دور میکنند. در تمامی سکانسها، تدوین حضوری فعال دارد و از یک وجه فنی پا را فراتر نهاده به عنصری نمایشی تبدیل میشود.
وجود دو شخصیت کمیک داش اصغر و داش اکبر، برادران انتقامجوی فاروق، کلاً زائد دانسته شده است. منتقدان میگویند سهراب، با بازی خوب فروتن همان تیپ کلیشه شده «فردین» در فیلمفارسی سابق است. حضور سمبلیک زن باردار در فیلم بسیار اغراقآمیز است، زیرا او هم مانند سهراب همهفنحریف است، هرگاه ایجاب میکند مغموم، معصوم و مظلوم میشود و گاهی دیگر شجاع، مبارز و ماجراجوست. در بخش پایانی فیلم نیز با پیدا شدن نقص فنی در کامیون و توقف آن در اطراف آن مسجد که متولیاش چراغ آن را روشن گذاشته تا نورافشانی کند که گویی فراموش کرده در منطقه جنگی است و در کنار باز کردن پیچ موتوربرق مسجد توسط سهراب برای رفع نقص فنی کامیون، به این نتیجه میرسیم که: چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.[4]
[1]. ماهنامه نقد سینما، «نگاهی به آثار و اندیشههای مسعود کیمیایی»، ش 63، اسفند 1387، ص12.
[2]. ماهنامه فیلم، ش 246، دی 1378، ص 101.
[3]. ماهنامه فرهنگ و سینما، ش 93، دی 1378، سال دهم، ص 37 و 38.
[4]. همان، ش 94، ص 41 و42.
