آثار
گلستان یازدهم
محمدعلی عباسی اقدم
1057 بازدید
کتاب «گلستان یازدهم» خاطرات زهرا پناهیروا، همسر شهید علی چیتسازیان به قلم بهناز ضرابیزاده است. این کتاب با زبانی ساده و صادق، خاطرات زندگی مشترک یکسالوهشتماهه زهرا پناهیروا و همسر شهیدش را روایت میکند. فرماندهای که به دلیل مهارتهای رزمی و شجاعتش در جنگ به «عقرب زرد» معروف بود.[1]
گلستان یازدهم پیش از آنکه نام یک کتاب باشد، نام کوچهای در شهرک پانصد دستگاه دزفول است که ضرابیزاده برای بیان خاطرات زهرا پناهیروا به عنوان یک عاشقانه آرام انتخاب کرده است. به تعبیر نویسنده: «گلستان یازدهم» نام کوچهای است که خانم پناهیروا و همسرشان پنج ماه زندگی مشترکشان را در این کوچه سپری و این مدت بیشترین زمانی بوده است که این دو باهم زندگی مشترک را تجربه کردهاند.
ضرابیزاده، خاطرات شفاهی زهرا پناهیروا را در قالب هفده فصل تنظیم و تدوین کرده است. کتاب از زمان تولد علی چیتسازیان، تنها فرزند شهید، آغاز میشود و تا روزهای پس از شهادت علی ادامه مییابد. «خاطراتم فیلم میشود» عنوان بلندترین فصل این مجموعه است. تولد علی چیتسازیان در بیمارستان فاطمیه همدان آغازین بخش این فصل است. «عصر روز جمعه یازدهم دی ماه 1365 بود و شب میلاد حضرت عیسی مسیحعلیهالسلام. وقتی صدای گریه بچه بلند شد، بدنم سست و سبک شد. چه حس خوب و قشنگی بود.» در فرازهای پایانی این فصل، دلتنگیهای پناهیروا در روزهای اول تولد فرزندش روایت شده است.
«خواستگاری با چشمهای آبی» حکایت آشنایی و قصه دلدادگی علی آقاست که در فصل دوم کتاب روایت میشود. فصل دوم شیرینترین فصل کتاب است. این فصل با روزهای اول آشنایی علی و زهرا شروع میشود. «اسم من علی چیتسازیانه. من بسیجیام. فاصلهام با مرگ یه ثانیه ست. دعا کنید شهادت نصیبم بشه... از مال دنیا هیچ ندارم. نه خانه، نه ماشین، نه پول، هیچی.»
فصل سوم کتاب «نامه عاشقانه» نام دارد. در این فصل، صحبت از دلتنگیها و دلواپسیهای همسر شهید چیتسازیان است. پناهیروا از ماجرای اولین نامه عاشقانهاش به علی آقا میگوید.
فصل چهارم با «ماه عسل دوم» همراه است. در این فصل پناهیروا داستان راستان مسافرتشان به مشهد و رامسر را با ذکر جزئیات سفر بازگو میکند: «پنجشنبه 22 خرداد 1365 صبح زود از جلوی در سپاه راه افتادیم. دو تا اتوبوس بودیم. اتوبوس مجردها و اتوبوس متأهلها... دستهجمعی به دریا رفتیم. علی آقا به دریا خیره شد. زندگی هم مثل دریاست؛ من دوست دارم مثل ای دریا باشم. دوست دارم به اقیانوس برسم.»
فصل ششم با عنوان «گلستان یازدهم» از ماجرای مجروحیت علی چیتسازیان در شهریور 1365 شروع میشود. در این فصل پناهیروا خاطرات مجروحیت و اعزام دوباره همسرش را بازگو میکند. سفر به دزفول و آغاز زندگی جدید در خیابان گلستان یازدهم از بخشهای پایانی این فصل است.
فصل هفتم و هشتم کتاب، روایتگر زندگی پرماجرای چیتسازیان و همسرش در شهرک پانصد دستگاه و زندگی پنجماهه این زوج در خیابان خاطرهانگیز گلستان یازدهم است. «زندگی در دزفول برای من که بچه همدان و منطقه سردسیر بودم خیلی متفاوت بود... هر صبح وقتی از خواب بیدار میشدم و رختخوابم را با احتیاط جمع میکردم، چند تا عقرب پیدا میکردم که زیر بالش و تشکم جا خوش کرده بودند.»
در فصل نهم با عنوان «سیب گلاب» شهادت امیر چیتسازیان برادر علی چیتسازیان روایت میشود. بعد از شهادت امیر، دلتنگیهای علی رنگ و بوی دیگری میگیرد. «از اول جنگ تا به حال یک گردان از دوستا و رفیقام شهید شدهان. اما هنوزمن زندهام. امیر چهار ماه بود رفته بود جبهه. من هفت ساله تو جبههام. این انصاف نیست! من چه کار کردهام که خدا منِ قبول نمیکنه و در عوض به این زودی امیرِ میبره.»
«راهکار اشک» عنوان فصل دهم کتاب است. در این فصل، پناهیروا لحظههای سخت دلتنگیهای علی چیتسازیان در فراق دوستان شهیدش بهویژه شهید مصیب مجیدی و آرزوی پیوستن به شهدا را بازگو میکند. «خدایا، خودت از نیاز همه بندههات آگاهی. میدانی برام تو رختخواب مردن ننگه. خدایا، شهادت نصیبم کن.» شهید مصیب مجیدی بعد از شهادت، در خواب به علی چیتسازیان گفته بود که «راهکار شهادت اشکه.» «... بارالها، اگه شهادتِ با اشک میدی، اشکا و گریههای من عاجزِ روسیاه قبول کن.»
فصل بعدی کتاب «انار های ترکخورده» قصه وداع و خداحافظی علی چیتسازایان در فصل «انار و نارنگی» را روایت میکند. «عصر بیستوهفتم آبان ماه بود. علی آقا که چند روزی در همدان بود، میخواست آن شب به منطقه برگردد... وقتی نمازش تمام شد شروع کرد به سفارش کردن. آقا جان، این بار دیر برمیگردم.»
پناهیروا در فصل سیزدهم با عنوان «یه شب زندگی با یه مرد» از ماجرای شهادت همسرش و حاشیههای مراسم خاکسپاری میگوید: «در آمبولانس را بازکردند. تابوتی پیچیده در پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی داخل آمبولانس قرار داشت. پاهایم لرزید. دستم را به دیوار گرفتم تا نیفتم. بغض توی گلویم شکست.» ماجرای سخنرانی پناهیروا در مراسم تشییع شهید از فرازهای پایانی این فصل است. «من خود را کوچکتر از آن میدانم که در این جایگاه مقدس بایستم و صحبت کنم... علی آقا یار یتیمان بود.»
فصلهای پایانی کتاب به خاطرات زهرا پناهیروا بعد از شهادت همسرش اختصاص دارد. «ستاره پدر»، «مامان دانشآموز»، «پشت ردیف درختها» و «زخم اثنی عشر» عناوین فصلهای پایانی کتاب است. حسن ختام کتاب تقریظ مقام معظم رهبری بر این اثر ماندگار است: «این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلی به عزّت رسید... هنیئاً له. راوی ـ شریک زندگی کوتاه او ـ نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه خود بروشنی نشان داده است. در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده کتاب.»[2]
[1]. روزنامه رسالت، شماره 9939، 1 دی 1399، ص12.
[2]. ضرابیزاده، بهناز، گلستان یازدهم، خاطرات خانم زهرا پناهیروا، همسر سردار شهید علی چیتسازیان، تهران: سوره مهر، 1395.