پایان کودکی

مریم سلطانی‌نسب
29 بازدید

فیلم سینمایی پایان کودکی (کودک قهرمان) ساخته کمال تبریزی در سال ۱۳۷۲ است و شهامت نوجوانان ایرانی مقابل حمله نیروهای بعثی در دفاع مقدس را به تصویر کشیده است.

کارگردان کمال تبریزی، نویسنده علی‌اکبر قاضی‌نظام، مدیر فیلمبرداری سعید صادقی، تدوین محمود اقدامی و کمال تبریزی، طراح صحنه و لباس کمال تبریزی و سعید صادقی، چهره‌پرداز رحیم مهدی‌خانی و مرجان روانبخش، آهنگساز حسین زندباف، جلوه‌های ویژه رضا رستگار و عظیم محمدی و بازیگران جهانگیر الماسی، فریبا کوثری، امیر اسماعیلی، مریم بنی‌عامریان، داوود اسدپور و ... هستند.

این فیلم 77 دقیقه‌ای محصول شرکت سینمایی سبحان است که در سال 1372 به نمایش عموم درآمد. این فیلم در دوازدهین جشنواره فیلم فجر، دیپلم افتخار بهترین بازیگر نوجوان را دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین صدابرداری و بهترین فیلمنامه شد. همچنین این فیلم جوایزی از پنجمین دوره جشنواره دفاع مقدس و دوره هشتم جشنواره ادبی – هنری روستا دریافت کرد.

نیروهای عراق به روستایی مرزی حمله می‌کنند و همه ناچار به ترک روستا می‌شوند. زن و شوهری نیز همراه دختر و پسرشان با کامیون از روستا خارج می‌شوند. دشمن جاده اصلی را در اختیار دارد و مردم به ناچار از جاده اصلی منحرف می‌شوند و به میان دشت می روند. خودرو خانواده روستایی در راه خراب می‌شود و آنها ناگزیر شب را در دشت می‌گذرانند. صبح روز بعد پدر اسلحه خود را به پسر نوجوانش هیوا می‌سپارد و برای آ‌وردن آب به چشمه‌ای در آن اطراف می‌رود. سربازان دشمن که خودرو آنها را یافته‌اند به تعقیب زن و فرزندان مرد زخمی می‌پردازند و هیوا پس از کشتن دو نفر از دشمن برای یافتن پدر به کنار چشمه آب می‌رود.

گفته‌اند کودک قهرمان این فیلم درگیری خانواده‌ای کوچک را با چند سرباز دشمن نشان می‌دهد. در پایان پسر خردسال خانواده، در حالی که پدر شهید شده، وظیفه مراقبت از خواهر کوچک و مادر باردارش را با تمام نیروی کودکانه‌اش به انجام می‌رساند و آماده ورود به دنیایی تازه یعنی دنیای بزرگترها می‌شود.[1]

کارشناسان می‌گویند فیلمنامه پایان کودکی با نگاهی به قصه کوتاه "کودکی از دست رفته" نوشته هاروارد فاست نوشته شده است. ویژگی قصه مرد شدن پسربچه‌ای در شرایط بحرانی زندگی است؛ پدیده‌ای که در طول هشت سال دفاع مقدس شاهد بروز آن در نوجوانان این مرز و بوم بوده‌ایم؛ نوجوانانی که بسیار زودتر از موعد مرد شدند و به دفاع از کیان و ناموس خود برخاستند. پسر نوجوانی در شرایطی قرار می‌گیرد که از یک جنبه شرایط جنگ و محیط نظامی محسوب می‌شود و از جنبه دیگر شرایطی کاملاً اجتماعی و خاص است که او می‌تواند مکنونات درونی خودش را به صورت یک کودک شرقی بروز دهد.‌ یک کودک طبیعتاً به زندگی آرام تمایل دارد، اما کودکان این طرف دنیا به دلیل موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی باید خیلی زود به بلوغ فکری و رفتاری و حتی سیاسی برسند که می‌توان آن را رشد اجباری و خارج از قاعده دانست و کارگردان سعی‌اش تحلیل عکس‌العمل‌های آنان و نگرش از جزء به کل است. در فیلم به منطقه خاصی اشاره نمی‌شود و فقط گفته می‌شود نحوه زندگی آدم‌هایی در بخشی از کره زمین در دوره‌ای از تاریخ به این گونه بوده است. قسمت اعظم داستان فیلم در بیابانی می‌گذرد که از اجزای مورد استفاده فضاسازی یا میزانسن تهی است و سعی بر استفاده بیشتر از حرکت و ایجاد پرش‌های زمانی است تا بیننده دائم با فضاهای تازه روبرو شده و خسته نشود. لوکیشن های فیلم در حوالی ماکو و مجاور مرز ایران و ترکیه انتخاب شده‌اند.[2]

منتقدان می‌گویند یک دشت، دو کودک، مادر و پدر، یک خودرو خراب، وضعیت جنگ و دلهره‌های مربوط به آن و دو سرباز دشمن با جیپ بدون بنزینشان، تمام امکاناتی را می‌سازند که در دسترس فیلمنامه‌نویس و کارگردان قرار گرفته است. آنچه که در این فیلم بیش از هرچیز به چشم می‌خورد، سعی در باورپذیر کردن ماجراهاست و این کار آسانی نیست. فیلم سعی دارد از همه امکانات بیانی خود استفاده کند تا بتواند مخاطب را جذب کرده و داستان را برای وی باورپذیر سازد. اساس کار، بر دادن زمینه قرار دارد، یعنی در طول اثر سعی شده از عناصر و عوامل مهم، چیزهایی که بعداً بر روی آنها تأکید می‌شود، از خودرو گرفته تا فشنگ‌ها و مسئله حاد به دنیا آمدن فرزند، تعریفی به بیننده داده شود تا وی بتواند کارکرد آنها را پذیرا باشد. همین مسئله است که بر کار تأثیر به سزایی گذاشته است. در نهایت این اثر جذاب و خوش ساختی است که در ساخت آن، دقت، وسواس و خلاقیتی آمیخته با صداقت مبذول شده است.[3]

به عقیده برخی، فیلم پایان کودکی که با نام "کودک قهرمان" به روی پرده رفت، دو سینمای پر تحول و متلاطم این سالها، یعنی سینمای کودک و نوجوان و سینمای جنگ را در یک فضای دوست داشتنی، به هم پیوند می‌دهد. این فیلم بر خلاف تفکر رویاپرداز حاکم بر سینمای کودک و نوجوان، کودکش را در بطن نوعی واقع‌گرایی قرار می‌دهد. این واقع‌گرایی دنیای پیرامون کودک را جدی، خشن و حتی مرگبار نشان می‌دهد. در این فیلم جاده‌ای، همه چیز از یک زاویه دید کودکانه روایت شده است. سلاح‌های فیلم، همان تفنگ‌های اسباب‌بازی، حریف بازی کودک و یار، پدر و مادر کودک و خواهرش هستند. برای همین هم پایان فیلم، پایانی است با نور و لبخند؛ انگار هیچ اتفاقی رخ نداده، جز به پایان رسیدن یک کودکی دیگر.[4]

تحلیل‌گران می‌گویند کارگردان این فیلم به عمد از احساساتی کردن مخاطب پرهیز کرده و کوشیده فیلم را در بستری منطقی پیش ببرد. از هم پاشیده شدن خانواده و آوارگی به خودی خود مضامینی حساس و تأثیرگذار هستند. کارگردان سعی کرده این مضامین را در بطن فیلم مطرح کند. بازیگر نقش پدر، حضوری خاطره‌انگیز دارد و او همان پدری است که این چنین فیلمی به آن احتیاج داشته است؛ تجسمی از مردانگی و معصومیت؛ پدری دوست‌داشتنی که مظلومانه قربانی می‌شود. بازی مادر هم در نقش زنی بی‌پناه و تنها قابل باور است؛ زنی که نمی‌داند چگونه با بحران تازه زندگی‌اش (جنگ و ناامنی) مقابله کند. دو بازیگر نوجوان فیلم هم حضور قابل توجهی دارند و توانسته‌اند از پس ایفای نقش‌شان به خوبی برآیند.

منتقدان می‌گویند کارگردان این فیلم در کودک قهرمان، بدون آن که خشونت دشمن را عریان کند یا انفجارهای مهیب راه بیندازد به ما یاداوری می‌کند که در جنگ، خانواده‌ها از هم متلاشی می‌شوند و کودکان مجالی برای تجربه کودکی ندارند. هیوا بهای سنگینی برای مرد شدن می‌پردازد. شاید به همین دلیل است که او هرگز از کشتن عراقی‌ها خوشحال نمی‌شود و در صورتش از این پیروزی، شادی دیده نمی‌شود.[5]


[1]. ماهنامه نقد سینما، «مروری بر سینمای جنگ از 1360 تا 1375»، ش 12، زمستان 1376، ص 51.

[2]. ماهنامه سینمایی فیلم، ویژه دوازدهمین جشنواره فیلم فجر، ش 154، ص 16 و 17.

[3]. ماهنامه فرهنگ و سینما، ش 33، سال چهارم، اسفند 1372، ص 29.

[4]. ماهنامه سینمایی فیلم، ش 175، تیر 1374، ص 19.

[5]. روزنامه سینمایی بانی فیلم، «نقد و بررسی: جنگ و دیگر هیچ»، سال 1385، ص 8-2.