مفاهیم و اصطلاحات
ایران گیت
زهرا رنجبر کرمانی
73 بازدید
«ایران گیت» یا «ایران-کنترا» اصطلاحی است که به رسوایی سیاسیِ دولت آمریکا در دهه 1980م به سبب افشای سفر محرمانه مقامات این کشور به تهران برای فروش سلاح به ایران در جریان جنگ تحمیلی اشاره دارد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط حکومت پهلوی، ساختار نظامی-امنیتی غرب در منطقه خلیج فارس و سازمان پیمان مرکزی سنتو که حلقه مرکزی کمربند امنیتی غرب پیرامون کمونیسم بود، فروپاشید و منطقه با خلا قدرت مواجه شد. از سوی دیگر نیروهای شوروی به بهانه حمایت از دولت افغانستان این کشور را اشغال کردند. در ایران، تسخیر سفارت آمریکا و بحران گروگانگیری، استعفای مهدی بازرگان و متعاقباً خروج بسیاری از عناصر ملیگرا از حکومت، منجر به قدرت گرفتن نیروهای انقلابی و مذهبیِ غیر سازشکار گردید. این مسأله به مهمترین معضل سیاست خارجی دولت آمریکا بدل شد و در 20 فروردین 1359 دولت این کشور، قطع روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا را رسماً اعلام و برای براندازی جمهوری اسلامی تلاش کرد.[1]
در 5 اردیبشهت 1359 عملیات نظامی نجات گروگانهای آمریکایی در طبس، به سبب طوفان شن، شکست خورد. چندی بعد نیز کودتای عوامل آمریکا در پایگاه هوایی نوژه همدان، کشف و توطئه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی خنثی شد. در 31 شهریور 1359 عراق به ایران حمله نظامی کرد،[2] اما در این جنگ نیز ایران از خود مقاومت نشان داد. در نتیجه در شورای روابط خارجی آمریکا، کلیات یک استراتژی فراگیر برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران با نام «استراتژی شولتز» تهیه شد که یورش همه جانبه، پیوسته و زنجیرهای را به حکومت ایران در همه ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با بسیج تمامی امکانات و نیروهای بینالمللیِ ذینفع در بلوک غرب و شرق توصیه میکرد.[3] استراتژی شولتز، الهامگرفته از شیوۀ سنتی «چماق و هویج» و تاکتیک «فشار و دیپلماسی» هنری کیسینجر بود. بر اساس این استراتژی در شرایطی که حذف دشمن امکانپذیر نباشد، آمریکا طی چند مرحله، پس از فشار همه جانبه بر دشمن، زمینه را برای بهرهگیری از دیپلماسی، فراهم میسازد. آنگاه با ارزیابی نتایج مرحله قبل، در مرحله بعد فشار بیشتری وارد ساخته و به دنبال آن، مجدداً از دیپلماسی بهره میگیرد. به این ترتیب فشار و دیپلماسی در هر مرحله، متأثر از نتایج مرحله قبل خواهد بود.[4] بنابراین آمریکا که با جنگافروزی علیه ایران در حربه فشار ناکام مانده بود، با سفر رابرت مکفارلین، مشاور امنیت ملی رونالد ریگان، وارد مرحله دیپلماسی شد.[5]
به زعم آمریکا، گروگانگیری در لبنان توسط گروههای مقاومت، زمینه مناسب را برای بهکارگیری دیپلماسی و احیای روابط میان ایران و آمریکا فراهم کرد. ماجرا از این قرار بود که 7 مأمور امنیتی- سیاسی غربی از جمله آمریکایی، طی 7 حادثه بین سالهای 1362 تا 1364 در بیروت به گروگان گرفته شده بودند. به باور نهادهای امنیتی آمریکا، اعضای حزبالله لبنان که متأثر از آرمانهای انقلاب اسلامی ایران بودند، بیشتر گروگانها را در اختیار داشتند. تلاشهای دولت ریگان برای آزادی آنان بینتیجه ماند و گروگانگیریها نیز ادامه یافت. در 24 خرداد 1364 دو لبنانی، هواپیمای یک شرکت آمریکایی را در مسیر آتن به رم ربودند.[6] جنبش اَمَل، مسئولیت این هواپیماربایی را بر عهده گرفت و خواستار آزادی 700 نفر از زندانیان محبوس در اسرائیل شد.[7] گروگانگیران سرانجام پس از 17 روز گروگانها را آزاد کردند. این ماجرا توجه دولتمردان آمریکایی را به خود جلب کرد و اقدامات ایران برای حل مسأله از دید آنها پنهان نماند. سفر حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس وقت، به سوریه و لبنان به حل مشکل کمک مؤثری کرد. در مقابل، آمریکا وعده داد برای آزادی اسرا از زندانهای اسرائیل همکاری کند.[8]
به سبب وابستگی ارتش ایران به تجهیزات و تسلیحات آمریکایی، تهیه این اقلام جز از طریق آمریکا با موانع بسیاری مواجه بود. مهمترین مانع، سیاست رسمی آمریکا مبنی بر تحریم ایران با استفاده از تمامی سازوکارها در سیاست خارجی بود. با اینکه آمریکاییها میدانستند ایران برای تهیه تجهیزات نظامی به واسطههای بینالمللی روی آورده و در آخر همه راهها به آمریکا ختم میشود، درصدد برآمدند از این فرصت برای آزادی گروگانهای خود در لبنان استفاده کنند.[9] در این میان هر یک از دو دولت، اهداف خود را دنبال میکرد؛ ایران در پی تأمین سلاح برای استفاده در جنگ با عراق بود و آمریکا در پی آزادی اتباعش. اما هر دو، به واسطهها بیاعتماد بودند؛ زیرا دلالها به فکر منافع مالی خود بوده و از نیاز دو طرف، سوءاستفاده میکردند. ازاینرو وقتی نمایندگان دو کشور با هم روبرو شدند، به علت تحریف واقعیت از سوی واسطهها، تصویر متفاوتی از یکدیگر داشتند.[10]
سرانجام آمریکا در شهریور 1364، پانصدوهشت موشک به ایران ارسال و ایران در ازای آن، یک نفر از 5 گروگان آمریکایی را آزاد کرد. با آزادی اولین گروگان، آمریکاییها به معامله با ایران علاقهمندتر شدند. شایان ذکر است به خواست آمریکا، موشکهای ارسالی از انبارهای کشور ثالث (اسرائیل) تأمین گردید.[11] در 4 آذر 1364 هواپیمایی از یک کشور اروپایی 18 قبضه موشک به ایران آورد. اما به دلیل عدم ارسال تجهیزات جانبی، بیشتر بودن قیمت از مبلغ توافق شده و وجود علامت اسرائیل بر موشکها، اجازه ترخیص از فرودگاه ایران نیافتند و پول آنها نیز پرداخت نشد. این اقدامِ آمریکاییها، سوءظن مقامات ایران را تشدید و وقفهای در معامله ایجاد کرد و تا مدتی نه سلاحی ارسال و نه گروگانی آزاد شد.[12] ازاینرو مدیران عملیات در شورای امنیت ملی آمریکا تصمیم گرفتند به طور مستقل و با حذف واسطهها معامله را انجام دهند و با توجه به نزدیکی زمان برگزاری انتخابات کنگره و اهمیت مسأله گروگانها، خواستار ملاقات با طرفهای ایرانی شدند.[13] بر این اساس در 7 اسفند 1364 ملاقاتی بین دولتمردان ایران و آمریکا در فرانکفورت صورت گرفت و روز بعد محموله موشک به بندرعباس ارسال شد. با این حال، هیچ گروگانی در آن برهه آزاد نشد.[14]
به دلیل اهمیت رخدادهای منطقه از جمله بروز درگیری در لبنان و حضور سیاسی شوروی در این کشور، آمریکا در برنامه خود مصممتر و خواستار حضور هیأت بلندپایهای در تهران شد و آن را با واسطه به اطلاع مقامات ایران رساند. محسن کنگرلو، مشاور نخستوزیر، در 23 فروردین 1365 پیشنهادهای طرف آمریکایی را به هاشمی رفسنجانی رساند و او هرگونه گفتگو را منوط به ارسال 240 قطعه ادوات نظامی کرد. پس از رایزنی میان طرفین، مقرر شد که در 27 اردیبهشت، نیمی از قطعات درخواستی همراه با هیأت آمریکایی وارد ایران و پس از تنظیم برنامه آزادی گروگانها، مابقی قطعات ارسال شوند.[15] در نهایت هیأت آمریکایی به سرپرستی مکفارلین در 4 خرداد 1365 با گذرنامه ایرلندی و به وسیله هواپیمای باری، وارد تهران شد. هواپیمای مذکور یک بوئینگ 707 اسرائیلیِ تغییر نام یافته به نام کشور ایرلند، حامل تجهیزات نظامی و هدایایی شامل یک انجیل امضا شده توسط ریگان و یک کیک به شکل کلید بود.[16]
مکفارلین و همراهان وی چهار روز در تهران اقامت و طی هفت جلسه با مقامات ایرانی مذاکره کردند. در نخستین جلسه، مکفارلین حضور خود در ایران را به نمایندگی از ریگان، نشانه شروع فصلی جدید در مناسبات دو کشور و اولویت اصلی را ایجاد اطمینان فیمابین اعلام کرد. جلسه دوم در حالی آغاز شد که آمریکاییها نگران عدم پیشرفت مذاکرات بودند و مکفارلین، لازمه اعتماد متقابل را انجام مذاکرات در سطح وزیر عنوان کرد. سومین جلسه، بدون حضور مک فارلین انجام شد. این جلسه نیز پس از بحثهای فراوان، بدون دستیابی به توافق، پایان یافت. در پایان جلسه مقرر شد که درخواست آمریکاییها به امام خمینی و مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی منتقل و ادامه مذاکرات در چارچوب سیاسی پیگیری شود. اما مانع اصلی، عدم تمایل و آمادگی ایران برای گفتگو بود و امام پس از شنیدن گزارش سفر هیأت آمریکایی، اجازه نداد مسئولان ایرانی با آنان مذاکره کنند. در مذاکرات بعدی، طرف آمریکایی در عمل با بنبست مواجه شد؛ چراکه حصول نتیجه، امکانپذیر نبود.[17]
مکفارلین در جریان مذاکرات، بر آزادی همه گروگانها قبل از تحویل بقیه محموله اسلحه اصرار کرد و پیشنهاد ایران را مبنی بر آزادی مرحله به مرحله گروگانها در ازای تحویل مرحله به مرحله قطعات، نپذیرفت. گویا آمریکاییها هنگام ورود به ایران، فقط یک پنجم قطعات توافق شده را به همراه داشتند و علیرغم تأکید رابطِ میان طرفین، از گذرنامه و نام واقعی خود در سفر به ایران استفاده نکرده بودند.[18] هیأت آمریکایی بعد از تحویل ادوات نظامی، در 7 خرداد 1365 ایران را ترک کرد.[19]
خبر سفر مکفارلین به ایران، 5 ماه بعد در 11 آبان 1365 از سوی نشریه لبنانی «الشراع» منتشر و در 13 آبان، با اعلام رسمی هاشمی رفسنجانی در جمع دانشجویانی که مقابل مجلس شورای اسلامی گرد آمده بودند، فاش شد.[20] علیرغم شکست مذاکرات با هدف ایجاد رابطه میان دو کشور از سوی آمریکا، ارسال تسلیحات از طرف آمریکا به ایران و تلاش ایران برای آزادی گروگانها تا زمان افشای ماجرا ادامه یافت.[21]
تحلیلگران آمریکایی کوشیدند انگیزه مهمتری را در تصمیم آمریکا برای فروش سلاح به ایران مطرح کنند که بر بهکارگیری تاکتیک «فشار و دیپلماسی» در قبال ایران در آن مقطع، صحه میگذاشت. آنان از اهمیت استراتژیک ایران، لزوم برقراری ارتباط با آن به منظور جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقه و بیاثر بودن سیاستهای خصمانه آمریکا در قبال ایران سخن گفتند. در آن زمان بر اساس اخباری در آمریکا مبنی بر امکان درگذشت امام خمینی، این فرض مطرح بود که ایران به زودی وارد یک مرحله بیثباتی میشود که به زعم آمریکا به منزله بهرهبرداری بیشتر شوروی از شرایط بود. حتی جلوگیری از تجزیه ایران نیز در زمره عوامل مؤثر در تغییر استراتژی آمریکا در قبال ایران ذکر شده بود.[22]
افشای این رخداد، دولت آمریکا را با رسوایی و بحران داخلی و خارجی بزرگی مواجه کرد که عبارت بودند از:
1- خدشهدار شدن اعتبار آمریکا نزد متحدانش به سبب نادیده گرفتن سیاست تحریم تسلیحاتی ایران
2- پیدایش تنشهای شدید بین نهادها و مراکز تصمیمگیری آمریکا و منازعات و کشمکشهایی بین کنگره و دولت این کشور. رسوایی مکفارلین در آمریکا، چنان تلخ و آسیبزا بود که بسیاری از مقامات دولت یا از مقام خود استعفا دادند یا با زیر سوال بردن رئیس جمهور، تهدید به استعفا کردند. در نهایت عامل اصلی و مجری طرح، یعنی مکفارلین، از شدت فشارهای وارده اقدام به خودکشی کرد، امام این اقدام ناموفق بود و وی جان سالم به در برد.
3- از دست دادن ابتکار عمل از جانب آمریکا و جایگزینی شوروی برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق. پس از این واقعه، زمامداران شوروی بلافاصله بر حجم کمکهای نظامی خود به عراق افزودند و سیاست جدیدی را در پیش گرفتند که در نتیجۀ آن، موقعیت شوروی در منطقه و رابطه آن با عراق تا زمان فروپاشی شوروی به بالاترین سطح ارتقا یافت.
4- ایجاد تنش در روابط عراق و آمریکا.[23]
[1]. صادقی یکتا، اصغر، «گذری بر جنگ عراق با ایران»، تاریخ روابط خارجی، بهار 1382، ش 14، ص 95.
[2]. همان.
[3]. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کودتای نوژه، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 105.
[4]. همان، ص 117- 119.
[5]. سلیمی بنی، صادق، «تاکتیک چماق و شیرینی و فشار و دیپلماسی ایالات متحده در ماجرای ایران گیت»، رواق اندیشه، آبان 1382، ش 23، ص 62 و 63.
[6]. هاشمی، محسن و حبیبالله حمیدی، ماجرای مکفارلین، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1388، 29 و 30.
[7]. حسن راجی، محمدمهدی، «تجزیه و تحلیل گفتمان امنیتی ایالات متحده آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران از ابرگفتمان سلبیگرایی تا خردهگفتمان ایجابیگرایی»، علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج، زمستان 1392، ش 25، ص 156.
[8]. هاشمی، همان، ص 30.
[9]. همان، ص 68 و 69.
[10]. همان، ص 74.
[11]. همان، ص 76 و 77.
[12]. همان، ص 79 و 80.
[13]. همان، ص 93.
[14]. همان، ص 94 و 96.
[15]. همان، ص 97 و 100.
[16]. امینآبادی، سیدروحالله، «بیپرده با تاریخ، نگاهی به وقایع اردیبهشت و خرداد 1365، از سفر ناکام مکفارلین به ایران تا هروله منافقین میان پاریس و بغداد»، پاسدار اسلام، اردیبهشت و خرداد 1399، ش 457 و 458، ص 60.
[17]. سلیمی بنی، همان، ص 66 و 67.
[18]. همان، ص 101 و 102.
[19]. هاشمی، همان، ص 117.
[20]. سلیمی بنی، همان، ص 68.
[21]. امینآبادی، همان، ص 60.
[22]. هاشمی، همان، ص 32 و 33.
[23]. سلیمی بنی، همان، ص 70 – 72.