مکان‌ها

پادگان اشرف

لیلا حیدری باطنی
1659 بازدید

پادگان اشرف مقر اصلی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در سال‌های 1366 تا 1391 بود. در سال‌های پایانی جنگ تحمیلی عراق برضد جمهوری اسلامی ایران، عملیات‌های سازمان، از این پادگان فرماندهی می‌شد.

پس از شکست سازمان مجاهدین خلق ایران در نبرد مسلحانه‌ برضد جمهوری اسلامی در سال 1360، مسعود رجوی، رهبر سازمان، به خارج از کشور گریخت. وی ابتدا به فرانسه رفت، ولی در سال 1365 دولت فرانسه وی را به دلیل بی‌توجهی به قوانین داخلی و امنیتی اخراج کرد. سپس رجوی به عراق پناهنده شد.[1] در سال 1366 پادگان اشرف به دستور صدام به وی اهدا شد. پس از آغاز جنگ تحمیلی در سال 1359، سازمان به عنوان ستون پنجم ارتش عراق به نبرد مسلحانه با ایران پرداخت و مسئولیت عملیات‌هایی را به عهده گرفت.

پادگان اشرف در زمستان 1366 در مکانی به نام «خالص» که پادگان متروکه ارتش عراق بود، ایجاد شد. این زمین 24 هزار متری، در 20‌کیلومتری شمال شهر خالص در استان دیاله عراق و 100کیلومتری شمال شرقی بغداد بر سر راه جاده کرکوک ـ بغداد و 80 کیلومتری مرز عراق با ایران در استان کرمانشاه واقع شده است. این مکان با فرماندهی مسعود رجوی، به بزرگ‌ترین قرارگاه فرماندهی سازمان مجاهدین خلق تبدیل شد که علاوه بر ایجاد ساختمان‌ها و تأسیسات زیاد، چهار ارتش: یکم به فرماندهی لعیا خیابانی، دوازدهم به فرماندهی مهناز شهنازی، سیزدهم و چهاردهم در آن مستقر شدند.[2]

سازمان پس از استقرار در پادگان و تشکیل ارتش آزادی‌بخش (شامل پنج‌هزار نفر که دوهزار نفر از آنان نیروهای اصلی و بقیه اسرای ایرانی و هواداران اعزامی از اروپا بودند)[3] به کمک دولت بعث، به منظور پشتیبانی از عملیات نظامی در داخل ایران و کنترل نیروهای خارج از ایران مقر ثانویه (بعد از پادگان مریم رجوی در فرانسه) شد.[4] از این رو کمیت و کیفیت عملیات‌های خود را شدت بخشید و در چند عملیات در نواحی هم‌مرز با جنوب و غرب ایران توانست تعدادی از نیروهای ایران را به اسارت درآورد.[5]

فرماندهی عملیات‌ها با مسعود رجوی بود و نشست‌ها، سخنرانی‌ها، مقدمات عملیات‌ها، آموزش‌های نظامی، مانورها، تعیین نقشه جاده‌ها و... در پادگان اشرف صورت می‌گرفت.[6] در پادگان زاغه‌هایی برای نگهداری مهمات مانند توپ‌های سنگین و نیمه‌سنگین، تانک و انواع سلاح‌های سبک و تیربار و انبوهی از مواد منفجره وجود داشت که در سال 2003 (1382ش) به وسیله نیروهای آمریکایی منفجر شد.[7]

رجوی برای جبران کمبود نیرو در عملیات‌ها، به اسرای ایرانی جنگ تحمیلی روی می‌آورد. او در نشستی اعلام کرد: «ما با دستیابی به اسرای جنگی مشکل نیروی خود را حل کردیم».[8] سازمان، اسرای ایرانی را با وعده آزادی و یا با وارد آوردن فشار روحی و تهدید، وادار به عضویت در سازمان می‌کرد. وضعیت اسرای ارتشی با سپاهی و بسیجی در قرارگاه کاملاً متفاوت بود و به اسرای سپاهی و بسیجی سخت‌گیری بیشتری می‌شد.[9]

این پادگان اصلی‌ترین پایگاه آموزشی، پشتیبانی و عملیاتی سازمان محسوب می‌شد. بخش پرسنلی پادگان به مسئولیت فهیمه اروانی، مدیریت زندان‌های متعدد پادگان را به عهده داشت.[10] از جمله زندان‌های پادگان می‌توان به این موارد اشاره کرد: زندان مهمان‌سرا یا 100 (واقع در خیابان 100 مشرف به در ورودی پادگان)، زندان‌های معروف به M1 و M2 و M3، زندان نزدیک مرکز 12 و محصور با سیم‌خاردار، زندان ضلع شرقی با دیوار سیمانی پیش‌ساخته بلند، زندان 37 (واقع در خیابان 37 که شامل اسرای ایرانی جنگ تحمیلی بود)، زندان مخوف یا H (واقع در ضلع شرقی و شامل هشت ساختمان؛ این زندان یکی از مخوف‌ترین زندان‌های پادگان بود و اطراف آن تا ارتفاع سه متر خاکریزی شده و روی خاکریزها سیم‌خاردار کشیده بودند و شب‌ها با پروژکتورهای قوی اطراف زندان روشن می‌شد)،[11] زندان پذیرش (در جنوب پادگان و مخصوص اعضای بریده از سازمان)، زندان دانشکده فروغ (در شمال پادگان و مخصوص افراد ناراضی)، زندان 400 (واقع در خیابان 400 و مخصوص اعضایی که قصد جدایی از سازمان داشتند).[12] از زندانبانان پادگان، امید برومند، افسر عملیات، بتول رجایی، فرمانده قرارگاه و حسن حسن‌زاده بودند.[13]

در واقع پادگان از بیرون یک مقر تشکیلاتی، نظامی، سیاسی، تبلیغی و مالی به حساب می‌آمد ولی از درون مقری برای کنترل ایدئولوژی نیروها بود.[14] وجه تسمیه آن، اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی بود که در عملیات تسخیر ستاد مرکزی مجاهدین خلق در منطقه زعفرانیه تهران در 19 بهمن 1360 کشته شد.[15]

در پادگان اشرف که درِ اصلی آن با سیم‌خاردار و موانع فیزیکی و گاردهای مسلح حفاظت شده بود، مکان‌های متعددی وجود داشت: 1- خانه‌های موقت و سالن اجتماعات (با دو خانه موقت برای رجوی) 2- خانه ثابت ستاد فرماندهی (خانه اصلی رجوی) 3- کاخ و پناهگاه ضد بمب خیابان 100 (خانه رجوی و همسرش).[16]

همه خیابان‌های پادگان با عدد نام‌گذاری شده بود و خیابان 100 بزرگ‌ترین و عریض‌ترین خیابان به شمار می‌رفت.[17] افراد واحد ضد اطلاعات سازمان و همچنین افراد جدیدی که از اروپا به سازمان می‌پیوستند، در منطقه ویلایی که «ورودی» نامیده می‌شد، اسکان داده می‌شدند. این منطقه دارای خانه‌های مدرن و مجهز و فضای سبز بود تا فرد احساس کند هرچه جلوتر برود با شرایط و محیط بهتری مواجه می‌شود.

علاوه بر ساختمان‌های متعدد، پادگان دارای بیمارستان، سالن آمفی‌تئاتر، کتابخانه، تعدادی سالن غذاخوری بزرگ و گورستانی به نام قطعه مروارید بود.[18] گورستان در قسمت شرقی پادگان قرار داشت و بنای یادبودی مربوط به سه تن از اعضای سازمان که به دست شیعیان عراق با شمشیر کشته شده بودند، در آن ساخته شده بود. مادر مریم رجوی نیز در این گورستان به خاک سپرده شد.[19]

پادگان اشرف به لحاظ مالی متکی به عراق بود و هزینه تعمیر وسایل مختلف آن نیز از طریق کمک‌های این دولت پرداخت می‌شد.[20]

سازمان در سال‌های 1376-1375 با فریب دادن ایرانیانی که به دلایل مختلف وارد ترکیه می‌شدند و نیز آدم‌ربایی، اقدام به جذب نیرو می‌کرد.[21]

در سال 1381 به‌دنبال بحرانی شدن اوضاع عراق، تمامی قرارگاه‌های سازمان مجاهدین خلق در شهرهای مرکزی عراق تعطیل و نیروهایشان به پادگان اشرف منتقل شدند.[22]

پس از حضور نیروهای آمریکایی در عراق، پادگان نیز تحت تسلط آن‌ها قرار گرفت. سازمان نیز، پارک اشرف را برای تفریح و مهمانی آمریکایی‌ها و نیز تعدادی فروشگاه‌های جدید راه‌اندازی کرد.[23] از آن پس سازمان نام پادگان را به شهر اشرف تغییر داد.[24] ستادی در پادگان وجود داشت که مسئولیت خودروهای شخصی، کامیون و تریلی را به عهده داشت. پس از ورود نیروهای آمریکایی، سازمان برای اینکه این خودروها به دست آنان نیفتد، آن‌ها را به سران عشیره‌ها و معتمدین عراقی سپرد تا در فرصت مناسب از آنان تحویل بگیرد.[25]

پس از سقوط صدام در سال 2003 (1382ش) ارتش آمریکا اعضای سازمان را خلع سلاح کرد و در سال 2008 نیز حفاظت از پادگان اشرف به دولت عراق واگذار شد. این دولت نیز پرونده امنیتی این محل را در سال 2009 (1388ش) از نظامیان آمریکایی تحویل گرفت و اخراج اعضای سازمان را در اولویت کاری خود قرار داد. از آن پس بر اساس طرح آمریکا، ساکنان پادگان اشرف به پایگاه نظامی لیبرتی (الحریه) در نزدیکی فرودگاه بغداد منتقل شدند.[26] آخرین گروه سازمان، جز معدودی از آن‌ها در 26 شهریور 2012 (1391ش) از پادگان اشرف خارج شدند. این پادگان در پی حمله گروه موسوم به انتفاضه شعبانیه در سپتامبر 2013 (10 شهریور 1392) به‌طور کامل تخریب شد.[27]


[1]. راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص222.

[2]. حق‌بین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص339؛ راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص259.

[3]. راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص230.

[4]. خدابنده، ابراهیم، یک نفر یک روز سی سال، تهران: مؤسسه جام جم، 1392، ص343.

[5]. سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، به کوشش جمعی از پژوهشگران، ج3، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385، ص285-283.

[6]. راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص229.

[7]. سیداسماعیلی، سیدحجت، خداوند اشرف از ظهور تا سقوط، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393، ص846 و 847.

[8]. عسگری، شاداب، جنگ در اسارت، تهران: سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی، 1391، ص99.

[9]. راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص227.

[10]. همان، ص375.

[11]. تبرائیان، صفاءالدین، خوابگردها، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص109 و 110.

[12]. راستگو، علی‌اکبر، مجاهدین خلق در آیبنه تاریخ، ص379ـ375.

[13]. همان، ص382.

[14]. خدابنده، ابراهیم، یک نفر یک روز سی سال، ص344.

[15]. حق‌بین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص339.

[16]. سیداسماعیلی، سیدحجت، خداوند اشرف از ظهور تا سقوط، ص912 و 913.

[17]. درخشان، پرویز، سرگذشت من با مجاهدین خلق، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص123.

[18]. همان، ص30.

[19]. همان، ص55.

[20]. تبرائیان، صفاءالدین، خوابگردها، ص388.

[21]. سیداسماعیلی، سیدحجت، خداوند اشرف از ظهور تا سقوط، ص856.

[22]. همان، ص816.

[23]. همان، ص849.

[24]. همان، ص854.

[25]. همان، ص870.

[26]. حق‌بین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین، ص339-341..

[27]. سیداسماعیلی، سیدحجت، خداوند اشرف از ظهور تا سقوط، ص875 ،891 و881