هوای اسارت (جلد 1 و 2)

بهناز باقرپور
13 بازدید

کتاب «هوای اسارت» خاطرات آزادگان استان فارس از جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران است.

«هوای اسارت» در دو جلد منتشر شده و مجموعه خاطرات اسارت رزمندگان استان فارس از اردوگاه‌های عراق را در خود جای داده است.

جلد اول «هوای اسارت»، سال 1372 در 256 صفحه، در قطع رقعی، با جلد نرم، بهای 1500 ریال، شمارگان 3300 نسخه، با گردآوری حمید بهمنی و تدوین حجت ایروانی، توسط حوزه هنری منتشر شد. طرح جلد خاکستری‌رنگ کتاب، تصویری از میله‌های زندان و قفل روی در است. قطره‌های خون از بالای میله‌ها می‌چکد. دست و چهره رنجور مردی در پشت میله‌ها، تداعی‌کننده اسارت است. عنوان، پایین جلد و با پس‌زمینه مشکی نوشته شده است. صفحات ابتدایی کتاب قبل از متن اصلی، به ترتیب عبارت‌اند از: صفحه عنوان، شناسنامه، فهرست مطالب و اشاره به قلم دفتر ادبیات و هنر مقاومت. طبق فهرست مطالب، جلد اول 48 خاطره دارد. خاطرات نظم خاصی ندارند. بعد از عنوان خاطره، نام صاحب خاطره آورده شده است. در محتوای کتاب هم در پایان هر خاطره، اطلاعاتی مانند نام صاحب خاطره، محل تولد، تاریخ اسارت، اردوگاهی که بوده و... آورده شده است؛ البته در همه خاطره‌ها، همه این اطلاعات موجود نیست. بیشتر خاطرات کوتاه‌اند. طولانی‌ترین خاطره «حفظ آبرو» با 39 صفحه است. کتاب تصویر ندارد و تجدید چاپ هم نشده است.

جلد دوم، در سال 1372 و در 247 صفحه، منتشر شده است. طرح جلد دوم مشابه جلد اول است، اما پس‌زمینه قسمت عنوان، قرمزرنگ است. این جلد، 46 خاطره دارد و در سایر موارد مشابه جلد اول است. طولانی‌ترین خاطره «سوله مرگ» با 19 صفحه است.

جلد اول با خاطره «غواص اسیر» شروع می‌شود. خاطره احمدرضا مجیدی است که در 4 دی 1365 به عنوان غواص، پس از عبور از اروند به اسارت در‌آمده است. در خاطره «کبوتران گرسنه»، حسین روانشاد از زیارت حرم امام حسین‌علیه‌السلام می‌گوید. داریوش دارابی در خاطره «اردوگاه اطفال»، نحوه رفتار عراقی‌ها با اسیران نوجوان را شرح می‌دهد. در جلد دوم هم خاطرات متعددی از اسارت آزادگان استان فارس روایت شده است، مانند: خاطره «عملیات والفجر1» از بهرام عبداللهی. عبداللهی از درگیری‌اش با خبرنگاران و فیلمبرداران عراقی می‌گوید: «می‌خواستند از طریق مصاحبه با چند اسیر خودفروخته آبروی تمام اسرا و انقلاب اسلامی را ببرند.» یا خاطرات اعتصاب غذا که از خاطرات پرتکرار در اردوگاه‌های عراقی‌هاست. حبیب‌الله آتش‌بسته در خاطره‌اش، از اعتصاب هفت‌روزه اسرا در برابر توهین فرمانده عراقی به امام خمینی می‌گوید که در نهایت با عذرخواهی عراقی‌ها به پایان رسیده است.

از این خاطرات می‌توان اطلاعاتی از نحوه برخورد عراق با اسرا، تلاش اسرا برای تهیه و حفظ امکانات با شگردهای مختلف، خلاقیت آنان در استفاده از امکانات محدود، تلاش برای برگزاری مناسبت‌های ملی و مذهبی در اردوگاه‌ها و غیره به دست آورد. به طور مثال خاطره «علیه جاسوس‌ها» اشاره به تلاش اسرا برای برقراری نظم در اردوگاه و تحمل‌پذیری زندگی اردوگاهی دارد: داخل آسایشگاه‌ها همه دست به شورش زدیم... از آن روز به بعد کنترل اردوگاه افتاد دست خودمان... مسئول انتخاب کردیم... نماز جماعت برپا شد... کلاس انگلیسی و کردی دائر شد. تعداد زیادی از برادرانی که بی‌سواد بودند، در آنجا باسواد شدند.[1] خاطره «شورت پلاستیکی»، اشاره به استفاده از امکانات محدود برای رفع نیاز دارد: ... اسهال معمولی و اسهال خونی هنوز ریشه‌کن نشده بود... عده‌ای نمی‌توانستند خود را کنترل کنند... ما هم با پلاستیک پتوها، شورت پلاستیکی... درست می‌کردیم.[2] خاطره «حفظ آبرو» هم از فعالیت‌های علمی و فرهنگی می‌گوید: ... برنامه مقاله‌نویسی در همان روزها پایه‌ریزی شد. یکی مقالات سیاسی می‌نوشت و یکی عقیدتی... بعد از مدتی... تصمیم به انتشار یک روزنامه گرفتیم... .[3] خاطره «شیرین‌تر از درد» هم درباره پافشاری اسرا برای محقق‌شدن خواسته‌شان است: ... اولین شب ماه محرم بود... مگر نمی‌دانید که عزادری ممنوع است!... عراقی‌ها که پایداری ما را دیدند، گفتند: عزاداری کنید اما فقط روزی یک ساعت...[4] در بعضی از خاطرات هم، از رفتار انسان‌دوستانه برخی عراقی‌ها روایت شده است، مانند خاطره «رمادی 3»: یکی از این بهیارها، آن‌قدر انسان بود... برخلاف دیگر عراقی‌ها رفتاری نرم و دلسوزانه داشت... این موضوع کنجکاوی همه را برانگیخته بود...[5] برنامه‌های اسرا برای شادبودن هم از جمله خاطرات این کتاب است، مانند خاطره «بازی جوراب»: یکی از برادران لنگه جورابی به هوا می‌انداخت. تا وقتی که جوراب در هوا معلق بود، اجازه خندیدن داشتیم، اما به محض اینکه جوراب به زمین می‌نشست، باید خنده را قطع می‌کردیم...[6]


[1]. ایروانی، حجت، هوای اسارت، ج2، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، 1372، ص 87.

[2]. همان، ص 192.

[3]. همان، ج 1، ص 238.

[4]. همان، ص 60.

[5]. همان، ج 2، ص 31.

[6]. همان، ج 1، ص 159.