نجاتیافتگان
زینب احمدی
48 بازدید
فیلم سینمایی نجاتیافتگان ساخته رسول ملاقلیپور در سال ۱۳۷۴ است و داستان یک زن امدادگر در هشت سال دفاع مقدس را به تصویر میکشد.
کارگردان و فیلمنامهنویس رسول ملاقلیپور، فیلمبردار فرهاد صبا، جلوههای ویژه اکبر محمدی، صدابردار یدالله نجفی، موسیقی پیروز ارجمند، تدوین شهرزاد پویا و بازیگران عاطفه رضوی، علی یعقوبزاده، بهروز رضوی، جمشید اسماعیلخانی، نادر مقدس، حبیبالله یاری، علی سلیمانی، احمد نوروزی، وحید زریباف، پیمان سنندجیزاده، آرش نوروزی، قائم جباری، بهنام عسگریان، احمد شهاب و ... هستند.
این فیلم ۹۰ دقیقهای محصول افق فیلم و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است که سال ۱۳۷۸ به نمایش عموم درآمد[1] و ۱.۷۹۹.۰۰۰ ریال فروش کرد.[2] در دوره دوم جشن خانه سینما عاطفه رضوی تندیس نقش اول زن و شهرزاد پویا لوح تقدیر بهترین تدوین و همچنین اکبر محمدی تندیس بهترین جلوههای ویژه را برای این فیلم از آن خود کردند.[3] فیلم نجاتیافتگان مدتی توقیف شد و سپس در سال ۱۳۷۸ با نام جدید «تا آخرین نفس» به نمایش عموم درآمد.[4]
در آخرین روزهای جنگ فرمان تخلیه درمانگاه هلال احمر در غرب کشور صادر میشود. امدادگری به نام مریم به همراه رزمنده قطع نخاعی (رضا) با آمبولانسی به پشت جبههها در حرکت هستند. آمبولانس در میانه راه مورد اصابت گلوله توپ عراقیها قرار گرفته و از میان افراد داخل آن، مریم و رضا زنده میمانند. این دو نفر تصمیم میگیرند به نقطه امنی بروند که در مسیر دچار اتفاقات و حوادثی میشوند.[5]
رسول ملاقلیپور در مصاحبهای گفته است ایده ساخت این فیلم در خوزستان که مشغول ساخت مستندی در مورد خانمهای جانباز بوده به ذهنش رسیده است. این خانمها در زمان جنگ تحمیلی در جبههها امدادگری میکردند و بعدها ادامه تحصیل داده و پزشک شده بودند. ملاقلیپور از حضور فعال خانمهای امدادگر در جبههها تحت تأثیر قرار گرفته و تصمیم گرفت این حضور مؤثر را به تصویر بکشد. شخصیت مریم قندی در این فیلم برگرفته از همین خانمهاست.
به گفته کارشناسان ساختار فیلم کلاسیک است. این زن در فیلم به جبهه رفته و با ماجراهایی درگیر میشود که علاوه بر کمک به درام روایت فیلم، باعث پرکششتر شدن روایت نیز میشود. شرایط این زن در ابتدای فیلم سخت است و هر چه به انتهای فیلم نزدیکتر میشویم شرایطش سختتر میشود. او در انتهای فیلم به دلیل شهادت راننده آمبولانس مجبور میشود علیرغم جثه ظریفش، یک جانباز قطع نخاعی را به تنهایی به دنبال خود بکشد. در مسیر کشیدن این جانباز، به مناطق صعبالعبور میرسد ولی در عین جان کندن، هرگز از پا نمیافتد و حتی به قیمت مرگ خود نیز دست از نجات جانباز برنمیدارد.
گفته میشود مریم در فیلم، مادرانه از رضا (جانباز قطع نخاعی) مواظبت میکند و همین قضیه باعث شده برخی به کارگردان ایراد بگیرند که چرا یک زن نامحرم در فضای جبهه اینقدر به رزمندگان نزدیک و خودمانی شده است.
برخی منتقدین گفتهاند این فیلم ضدجنگ است، اما کارگردان این ادعا را رد کرده است و میگوید هر چند جنگ پدیده بدی است، اما دفاع در برابر دشمن غاصب بد نیست؛ غیرت و مردانگی در برابر دشمن خوب است. کارگردان میگوید فیلمهایش ضدجنگ و خونریزی است، نه ضد دفاع.
به گفته تعدادی از منتقدین تا قبل از ساخت این فیلم، در آثار جنگی نگاه جدی به شخصیت زنها کمتر بود ولی در این فیلم شخصیت اول فیلم یک زن است که قرار است ناجی مردان زخمدیده باشد. شخصیت و رفتار مریم در این فیلم شبیه مردان است به جز دو صحنه، یکی صحنه آشپزی کردنش و دیگری صحنهای که جلوی آیینه میرود و شروع به پیراسته کردن خود میکند.[6]
به عقیده عدهای دو فیلم آخر ملاقلیپور (سفر به چزابه و نجاتیافتگان) کلیشههای تکراری جنگ را در هم میشکند و شعارهای رایج جنگ را کنار میزند و وجه دیگری از فضای جبهه و جنگ به تصویر کشیده میشود. افسر عراقی این فیلم (عبدالرحمن) شاید یکی از نخستین عراقیهای سینمای ایران است که تمام ابعاد عاطفی، تعصبی، بدی و خوبی و احساسی یک انسان را داراست. شخصیت او ظرافت دارد و پرداختش سطحی نیست. او در آخر برای نجات رضا و مریم جان میدهد و واکنش انسانی و احساسی خویش را به نمایش میگذارد و این یعنی سرباز عراقی خود را در جناح دشمنی با این دو نمیبیند، چون درمییابد جنگ تمام شده و این دو نماینده دشمن نیستند و این تحول درونی سرباز عراقی ستودنی است. یکی از نکات قابل توجه فیلم این دانسته شده که قهرمان ندارد و پیام فیلمساز چیز دیگری است. او قصد ندارد قهرمانان و رزمندگانی جان بر کف و ایثارگر را به تصویر دربیاورد، بلکه قصد دارد ضعفها و حواشی جنگ را به نمایش بگذارد. رضا در فیلم رزمنده مجروحی است که اجازه بستن زخمش را تا انتهای فیلم به مریم نمیدهد، زیرا او را نامحرم میداند و در جواب میگوید:«اعتقادم اینه». این صحنهها به گونهایست که وی را آدمی متعصب و گاهی آرمانی معرفی میکند که از درک امثال مریم خارج است.
نقطه اوج فیلم خبر آتشبس و پذیرش قطعنامه و آغاز صلح است که از رادیو پخش میشود و تنها رضاست که با شنیدن این خبر به شدت ناراحت شده و به گریه میافتد و بر سر مریم فریاد میزند که رادیو را خاموش کند، چرا که او دیگر از قافله شهادت عقب مانده است و باید زنده بماند.
در نهایت گفته شده گفتمان ملاقلیپور از جنگ در این فیلم گفتمان پیروزی و استقامت نیست، بلکه سعی دارد تکههای مختلف پازل جنگ (سختیها و رنجها در کنار شیرینیها) را کنار هم بچیند و با تأکید بر کلیت جنگ، پیامدهای بعد از آن و حین آن را به نمایش بگذارد.[7]
[1] - فراستی، مسعود، فرهنگ فیلمهای جنگ و دفاع ایران (1391-1359)، تهران، ساقی، ۱۳۹۲، ص ۹۵.
[2] - سالنامه آماری فروش فیلم و سینمای ایران، ۱۳۹۶، ص ۱۴.
[3] - سایت سازمان سینمایی سوره، http://www.sourehcinema.com/
[4] - پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما، https://cinemacinema.ir/news/%D9%85%D8%B1%D9%88%
[5] - فراستی، مسعود، همان.
[6] - نبوی، اکبر، برداشت دو - گفتگوی اکبر نبوی با رسول ملاقلیپور، تهران، سروش، ۱۳۸۲، ص 178-175، ۱۸7- ۱۸0.
[7] - فراستی، مسعود، همان، ص 100-95.