نیمه گمشده
زینب احمدی
45 بازدید
فیلم سینمایی نیمه گمشده ساخته محمدعلی باشهآهنگر در سال ۱۳۷۹ است و داستان زن و شوهری را در شهر جنگزده آبادان روایت می کند.
کارگردان محمدعلی باشهآهنگر، مشاورکارگردان عبدالحسین برزیده، مدیر برنامهریزی و دستیار کارگردان حسن نجاریان، دستیار اول کارگردان محمد میرمحمدی، فیلمنامهنویسها محمدعلی باشهآهنگر و محمدرضا گوهری، مدیر فیلمبرداری ناصر محمودکلایه، گروه فیلمبرداری رامین برزیده، افشین بندری، صفر اولادمجید و رستم حمیدی، منشی صحنه محسن برزیده، سرپرست گویندگان ژرژ پطروسی، صداگذاری و میکس فریدون ژورک، جلوههای ویژه مرتضی اکبری، تدوینگر حسن حسندوست، موسیقی متن مهران پورمندان، چهرهپردازان مهناز محمدی، راحله پرویننیا و رضا پاکدل، مسئول لباس اکرم شهیدی، عکاسها مرتضی اکبری و مهناز نورالهی، مدیر تولید ابوالقاسم حسینی، تهیهکننده مجید مولایی و بازیگران رامبد شکرآبی، سارا پرچم، فرشته سرابندی، محمود مقامی، حمیدرضا آذرنگ، محمد رشیدی، مجید زارعکار، قاسم حساوی، مهناز محمدی، یوسف جوکار، راحیل بنت تمیم و... هستند.
این فیلم ۹۵ دقیقهای ۲ خرداد ۱۳۸۰ در سینماهای قدس، جمهوری، ملت، سروش، پیام، المپیا، ماندانا، پارس، گلریز و ... به نمایش درآمد. این فیلم در هیچ جشنوارهای جایزه دریافت نکرد.
راحیل (سارا پرچم) پس از بیخبری از نامزدش علی (رامبد شکرآبی) بدون اطلاع خانوادهاش به زادگاهش آبادان میرود. علی از راحیل میخواهد به پشت جبهه برگردد، اما راحیل اصرار دارد در خانه مخروبه پدریاش در آبادان زندگی کند. همه هدف علی حضور در جبهه و جنگیدن با دشمن متجاوز است، اما دختر عموی او (فرشته سرابندی) و شوهرش، که فرمانده دسته رزمی است، علی را به انجام وظایفی که در برابر همسرش دارد توصیه میکنند. راحیل و علی زندگی سادهای در خانه پدری شروع میکنند تا این که محاصره عراقیها کمتر میشود. علی با تحکم راحیل را از ماندن نهی میکند و راحیل هم به دختر عموی علی به مسجد شهر پناه میبرد و به عنوان امدادگر شروع به کار میکند. حمله هوایی عراقیها به شهر و اتوبوس زخمیها و امدادگران، جان گروهی از مردم و دخترعموی علی را میگیرد. علی با گروهی از رزمندگان برای کشف مواضع دشمن، به عمق جبهه آنها میرود. راحیل گمان میکند علی به شهادت رسیده اما ناگهان بیسیم به صدا درمیآید و صدای علی خبر از زنده بودنش میدهد. راحیل قول میدهد منتظر بازگشت علی بماند.[1]
محمدعلی باشه آهنگر در مورد دلیل ساخت این فیلم میگوید دوران طلایی زندگی من در جنگ گذشته است. من در حالی که پسر نوزده ساله بودم با همسر پانزده سالهام در آبادان زندگی میکردیم. فاصله ما تا خط مقدم پانزده متر بود. من غذایم را در خانه میخوردم و دوباره برمیگشتم خط مقدم. من اینها را تا حدودی در فیلمنامه آورده بودم ولی شوراهای فیلمنامهنویسی قسمتهایی از آن را حذف کردند و فیلم آنی نشد که من میخواستم و ساخت فیلم حدود ۷ سال به تعویق افتاد. در داستان اصلی فیلم، زوجی بودند که منزلشان تا خط مقدم ۵۰۰ متر بود و مرد هر روز برای غذا خوردن به خانه میرفت و زن میدانست باید با این وضع کنار بیاید.[2]
برخی منتقدین میگویند این فیلم برای تلویزیون مناسبتر بود تا سینما؛ در سینما مورد توجه مخاطبان قرار نگرفت و نهایتاً به صورت یک مجموعه تلویزیونی به نمایش عموم درآمد.
مضمون فیلم مربوط به جنگ است اما حول محور خانه و خانواده و روابط افراد آن با هم میچرخد. کارگردان فیلم را به داخل شهر آورده و در فضای شهری جنگزده که همه جایش بوی جنگ میدهد، داستانش را روایت میکند. فیلمساز به واسطه روایت زندگی زن و شوهری در این شهر، به تدریج شخصیتهای دیگر را وارد کادر دوربینش کرده و روایت این شهر جنگزده را جلو میبرد. در این فیلم طبیعتاً به دلیل نبودن فضای جبهه و درگیریهای آن، مخاطب کمتر شاهد صحنههای جدی جنگ و خشونت است. شهر آبادان در این فیلم آرام نشان داده میشود.
به نظر اغلب منتقدین این فیلم نتوانسته در خلق شهری که درگیر جنگ است موفق باشد و این گونه در این فیلم به هدر رفته است. کارگردانان کمی هستند که توانستهاند جنگ را در فضای شهری به درستی و با القای حس جنگ به مخاطب به تصویر بکشند.
در مورد شخصیتهای فیلم نیز گفته شده کارگردان خواسته تصویر کلیشه رزمندگان جنگ را برهم زده و نوآوری کند که البته در این مورد چندان موفق نبوده است. اغلب شخصیتها در حال آواز خواندن یا متلک گفتن به یکدیگر هستند و کارگردان در این امر آنقدر اصرار ورزیده که تبدیل به کلیشه و خستهکننده شده است. شخصیتهای اصلی فیلم یعنی زوج جوانی که تازه ازدواج کردهاند نیز توسط کارگردان به شکلی متفاوت از زوجهای متدوال جنگی سینما به تصویر کشیده شدهاند. این دو (علی و راحیل) دائماً در جروبحث برخواسته از التهاب فضای جنگ هستند. زمان زیادی از فیلم بدون آن که اتفاق خاصی بیفتد میگذرد و این به این دلیل است که کارگردان عنصر درام را از فیلمش حذف کرده و از روایتهای فیلم برای ساخت درامی پرکشش بهره نبرده است.
یکی از نقاط ضعف فیلم دوبله کردن آن دانسته شده است؛ بهتر بود شخصیتها با زبان بومی آبادانی با هم صحبت میکردند تا اینقدر شخصیتها شسته و رفته جلوه نکنند.[3]
کارگردان فیلم در مورد سریال این فیلم نیز میگوید: من فیلمنامه سیزده قسمتی برای تلویزیون ساختم ولی آنها تصمیم گرفتند ۶ قسمت آن را نسازم، لذا فیلم به چشم مخاطب بیسروته میآید.[4]
کارگردان دلیل تعویق ساخت فیلمش را انگ سیاهنمایی به آن میداند و میگوید: آنها مرا متهم به سیاهنمایی میکنند، ولی متوجه تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بعد از جنگ نیستند؟ مگر سینمای جنگی، سینمایی است که در آن توپ و تفنگ و انفجار به نمایش درآید؟ او میگوید شوراهای مختلف فیلمنامه دلیل رد کردن فیلمش را وجود عشق مجازی در فیلم جنگی میداند و دیگر این که چرا دو زوج عاشق در انتهای فیلم زیر بمباران شیمیایی میمیرند؛ این پایان تلخی است و یاس را به مخاطب القا میکند.
به نظر میرسد کارگردان بیشتر از این که بخواهد فیلم جنگی بسازد فیلم خانوادگی ساخته است. در این فیلم، جنگ بکگراند است و شرایط خانواده به نمایش گذاشته شده است.[5]
[1] - بهارلو، عباس، فیلمشناخت ایران ـ فیلمشناسی سینمای ایران (1382-1372)، تهران، قطره، ۱۳۹۳، ص ۲۶۸ و ۲۶۹.
[2] - روزنامه جام جم، ش ۳۱۷، ۲۴ خرداد ۱۳۸۰، ص ۱۰؛ روزنامه جام جم، ش ۱۱۴۱، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۳، ص ۷.
[3] - روزنامه بانیفیلم، شنبه ۱۹ اردیبهشت، ص ۱۰.
[4] - روزنامه جام جم، ش ۱۱۴۱، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۳، ص ۷؛ روزنامه جام جم، ش ۳۱۷، ۲۴ خرداد ۱۳۸۰، ص ۱۰.
[5] - روزنامه ملت، ش ۲۶، ۱۳ خرداد ۱۳۸۰، ص ۱۰.