ملکه
 مریم سلطانینسب
 39 بازدید
فیلم سینمایی ملکه در سال ۱۳۹۰ توسط محمدعلی باشه آهنگر ساخته شده و موضوع آن داستان یک دیدهبان در جنگ تحمیلی است که دچار وسواس فکری شده و در کشتن دشمن تعلل میکند.
کارگردان محمدعلی باشه آهنگر، نویسنده محمدعلی باشه آهنگر و محمدرضا گوهری، تهیهکننده ابوالقاسم حسینی، موسیقی حسین علیزاده، فیلمبردار علیرضا زریندست، تدوین حمید باشه آهنگر، صدابردار عباس رستگارپور، طراح گریم سعید ملکان، طراح صحنه و لباس عباس بلوندی، جلوههای ویژه محسن روزبهانی، مدیر تولید مهدی اکبریزادگان، عکاس امیرحسین شجاعی، آهنگساز حسین علیزاده و بازیگران حمیدرضا آذرنگ، میلاد کیمرام، حسین باشه آهنگر، هومن برقنورد، همایون ارشادی، مصطفی زمانی و ... هستند.
این فیلم 108 دقیقهای محصول بنیاد سینمایی فارابی است که در سیامین جشنواره فیلم فجر برنده سه سیمرغ بلورین بهترین موسیقی، طراحی صحنه و لباس و جلوههای ویژه بصری رایانهای شد. این فیلم همچنین در شانزدهمین جشن خانه سینما، ششمین جشن منتقدان سینمای ایران، جشنواره مذهب امروز و دوازدهمین جشنواره مقاومت جوایزی دریافت کرد.
سیاوش، که در اواخر جنگ، در مناطق جنگی، به کار دیدهبانی و گرا دادن مشغول است، از محل پست خود راضی نیست و علاقه دارد کار مثبتی انجام دهد. او به شکلی اتفاقی بویلری بلند پیدا میکند که مکان دیدهبانیِ رزمندهای بوده که شهید شده و پیکرش همانجا مانده است. سیاوش که از بالای بویلر، دیدِ خوبی به منطقه دارد، شروع میکند به لو دادنِ مکان عراقیها به نیروهای خودی، اما ناگهان پیکر دیدهبان قبلی، در مقابلِ سیاوش ظاهر میشود و به او میگوید این جنگ، نتیجهای در بر ندارد و دشمنانِ ما هم به اندازة ما انسانند.
کارشناسان میگویند بیشتر روایت این فیلم به رزمندگان میپردازد. همچنانکه از فیلم برمیآید، روایت در شهر آبادان جریان دارد. در این شهر ساکنان بومی زیر آتش توپخانه دشمن به زندگی عادی خود ادامه میدهند. این شیوه را میتوان شرح حال زندگی واقعی کارگردان دانست که در دوره جنگ، نیز همزمان با نبرد در جبههها، به زندگی عادی خود پرداخته است. نکته حائز اهمیت در این فیلم این است که سربازان عراقی نیز رزمندگانی هستند که به تعبیر سیاوش در جبهه اشتباهی قرار گرفتهاند و به اجبار حزب بعث به این اقدامات دست میزنند. اگر دیدگاه سیاوش را در اینباره مبنا قرار دهیم دیدگاهی جدید درباره دشمن به بیننده عرضه میشود که در آن سربازان دشمن پیش از اینکه دشمن باشند، انسانند و به پاس حرمت جان آدمی، سیاوش سعی میکرد هر چه کمتر از سربازان عراقی تلفات بگیرد و بارها این عمل را تکرار میکند. در جایی از فیلم به فرمانده عراقی اشاره میکند که با دستور آتش خودش، تمام نیروهایش را از دست میدهد و میبیند که او چگونه خود را سرزنش میکند. گواه این تغییر رویکرد، همان صحنهای است که سیاوش مانع خودکشی فرمانده عراقی میشود. این شیوه نگاه به نیروهای عراقی بیننده را به تعمق وامیدارد که علاوه بر جبهه خودی، مسائل و مشکلات جبهه مقابل را نیز مورد مداقه قرار دهد. به طور کلی میتوان این دیدگاه را رویکردی انسانی به جنگ قلمداد کرد که در پی بازاندیشی در جبههبندی بین خودی و دشمن است و قصد دارد مخاطب را در جایگاه دیدهبانی بنشاند که بر تمامی مسائل دو طرف اشراف دارد؛ دردها و رنجهای دو طرف را درک میکند؛ با آنها همدردی میکند و نتیجه میگیرد که این مرزبندی قابل بازنگری است.[1]
به گفته منتقدان کارگردان فضایی خلق میکند که با فضای همیشگیِ اینگونه فیلمها در سینمای ما، متفاوت است؛ فضایی که بیشتر از آن که به مدح و ثنای سربازان بپردازد، لحنی جهانشمول (ضد جنگ) به خود میگیرد و میگوید همة ما انسانیم. در صحنهای که روحِ دیدهبان قبلی، به سیاوش میگوید اجازه بدهد، مجروحِ عراقی، از مهلکه جانِ سالم به درببرد، این پیام، آشکارتر میشود.[2]
گفته شده عمده مشکل باشه آهنگر در فیلمهایش به این مربوط میشود که مضامینی متعالی و کاملاً اخلاقی را نمیتواند در بستر روایت گسترش دهد و گاهی هدف خود را فراموش میکند. «ملکه» دست روی مسأله مهمی در جنگ میگذارد؛ دغدغهای که پتانسیل تبدیل فیلم را به یک اثر فرازمانی و فرامکانی دارد؛ دوراهی کشتن یا نکشتن. این دوراهی که در هر جنگی یافت میشود و خیل عظیمی از سربازان با آن دست و پنجه نرم میکنند، در «ملکه» با یک پرداخت نه چندان مناسب حیف و میل شده است. باشه آهنگر همچنین برخی از مسائل را در فیلم نمیسازد و از اطلاعات قبلی مخاطبش به عنوان جایگزین استفاده میکند. به عنوان مثال ما متوجه نمیشویم اهمیت دانستن محل دیدگاه برای قبضهچیها چیست و ندانستن آن با دانستن آن چه فرقی به حال آنها میکند. این یک قضیه نظامی است که باید اهمیت آن برای مخاطب روشن شود، نه آنکه به دانش مخاطب ارجاع داده شود.3
به عقیده تحلیلگران سویه دیگری که ملکه به آن پرداخته روابط عاشقانهای است که در هنگامه جنگ شکل گرفتهاند؛ رابطهای که بین موسی و مهدیه مطرح میشود، یکی از نمونههایی است که میتواند نشانگر جریان زندگی عادی و روزمره حتی در زمان جنگ باشد که در نهایت آن هم با شهادت موسی ناتمام میماند. سیفالله برای جبران کمبودها به جمعآوری خمپارههای عمل نکرده میپردازد که در این راه موسی شهید میشود یا زمانی که اشاره میکند که خمپارههای روسی و کرهای، خطای برد دارند ولی خمپارههای اسرائیلی بسیار دقیق است، همه حکایت از تحریمهای تسلیحاتی است که ایران در آن زمان با آنها روبه رو بوده و افرادی مانند سیفالله با رشادتهای خود این کمبودها را به نوعی جبران میکردند. وی در آثار خود بر آن است که جنگ را به گونهای به تصویر بکشد که گویی همه طبقات و اقشار جامعه در آن مشارکت میکنند. البته مضمون اصلی مورد نظر وی در بحث بازنمایی پیامد جنگ هم به نکات زیادی اشاره میکند که حاکی از زیانبار بودن جنگ برای ملت ایران است؛ با وجود این، مردم در حال مقاومت و ایستادگی در راه حفاظت از کشور، از تمام وجود خود مایه گذاشتهاند ولی آثار آن سالها باقی مانده است.1
منتقدان میگویند «ملکه» در تلفیق خیال و واقع، ارائه یک صورت انسانی از عراقیها بر خلاف کلیشههای مرسوم در فیلمهای دفاع مقدسی و ترسیم یک جغرافیای جنگزده، با همراهی موسیقی دلنشین حسین علیزاده که سیمرغ بلورین بهترین موسیقی سیامین جشنواره فیلم فجر را برای وی به ارمغان آورد، موفق بوده است.[3]
[1] . فصلنامه مطالعات دولتپژوهی در جمهوری اسلامی ایران، دوره جدید، سال ششم، ش دوم، تابستان 1399، ص 120-95.
[2] . قنبرزاده، دامون، http://www.academyhonar.com.
[3] . فیلمگردی، https://filmgardi.com.
 
					 
				 
			