فرزند خاک

زینب احمدی
77 بازدید

فیلم سینمایی فرزند خاک ساخته محمدعلی باشه‌آهنگر در سال ۱۳۸۶ است و داستان همسر شهیدی را روایت می‌کند که برای یافتن پیکر همسرش راهی کردستان عراق می‌شود.

کارگردان محمدعلی باشه‌آهنگر، دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز حسن نجاریان، دستیار دوم کارگردان محمدهادی بیابانی، فیلمنامه‌نویس محمدرضا گوهری و محمدعلی باشه‌آهنگر، مدیر فیلمبرداری علیرضا زرین‌دست، گروه فیلمبرداری کوروش سیگارودی، شهروز احمدزاده و مهدی شبرو، صدابردار عباس رستگارپور و مسیح حدپور سراج، تدوین مهدی حسینی‌وند، طراح گریم محسن بابایی، منشی‌ صحنه زهرا جعفری، دستیار فیلمبردار فریبرز سیگارودی، موسیقی آریا عظیمی‌نژاد، طراح صحنه و لباس عباس بلوندی، عکاس آرش صادقی، مدیر صحنه مجتبی اسودیان، مدیر تولید سیدابوالقاسم حسینی، جلوه‌های‌ ویژه داود رسولیان، تهیه‌کننده سیداحمد میرعلایی و بازیگران مهتاب نصیرپور، شبنم مقدمی، حمید ابراهیمی، قاسم زارع، حسین آهنگر، حسن نجاریان، فائق محمدی، آذر رجبی و ... هستند.

این فیلم ۹۰ دقیقه‌ای محصول سازمان توسعه سینمایی سوره است که ۱۶ مرداد ۱۳۸۷ در سینماهای شاهد، دهکده المپیک، استقلال، آزادی، ایران، بهمن و ... به نمایش عمومی درآمد و ۱.۴۲۳.۹۰۱.۰۰۰ ریال فروش کرد.[1]

فیلم فرزند خاک در دوره بیست و ششم جشنواره فیلم فجر 3 سیمرغ بلورین دریافت کرد؛ سیمرغ بلورین بهترین نقش دوم زن برای مهتاب نصیرپور و دو سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای محمدعلی باشه‌آهنگر و محمدرضا گوهری. این فیلم همچنین در دوره دوازدهم جشنواره فیلم خانه سینما در 12 مورد تندیس دریافت کرد.[2]

مینا باطنی (شبنم مقدمی) رهسپار کردستان عراق می‌شود تا جسد همسر شهیدش مصطفی را بازگرداند، در حالی که بزرگان کرد حاضر به بازگردان جسد نیستند، زیرا هنگام یافتن پیکر شهید، کاملاً سالم باقی مانده و تقدس خاصی برایشان پیدا کرده و همان جا دفن کرده‌اند. مینا چند بار قبل از این نیز به کسانی پول داده تا این کار را برایش انجام دهند، اما یا نتوانسته‌اند یا کلاهبردار از آب درآمده‌اند. مینا این دفعه خود تصمیم می‌گیرد همراه پسرش محمدرضا به مرز رفته و مخفیانه به کردستان عراق برود. گوانا (مهتاب نصیرپور) زن کرد عراقی است که برای گروه تفحص پیکر شهدا کار می‌کند. او و کسان دیگری در ازای کشف و تحویل استخوان‌ها و پلاک‌ها، پول می‌گیرند. قرار می‌شود مینا با گوانا همراه شود. گوانا که جنازه مصطفی را دیده با عکسی که همراه میناست تطبیق می‌دهد. تنها راه بازگرداندن جسد، اجازه ماموستا (بزرگ کردها) است. مینا و گوانا سرانجام برای ماموستا نامه‌ می‌نویسند. گوانا طبق کروکی که همراه دارد به دنبال جسد یک خلبان ایرانی است تا پولش را بگیرد. مینا و گوانا جسد خلبان را می‌یابند و همان جا گوانا دچار درد زایمان می‌شود. مینا با روح مصطفی هم‌کلام می‌شود و از او می‌خواهد نظر کند تا نوزاد به سلامتی به دنیا بیاید. البته گوانا بعد از زایمان می‌میرد. مینا از بازگرداندن جسد همسرش منصرف می‌شود و با جنازه گوانا، خلبان و نوزاد برمی‌گردد: «خلوتت را به هم نمی‌زنم مصطفی. تو بمان و خدای خودت»[3]

به گفته منتقدین این فیلم نگاهی نو و عجیب به پدیده جنگ ایران و عراق دارد؛ زنی که با فروش استخوان‌های رزمندگان جنگ کسب درآمد و امرار معاش می‌کند. چالش اصلی فیلم نحوه پرداختن و چگونگی برخورد با استخوان رزمنده‌هاست. فلیمساز با پرداختن به این موضوع به دنبال سوژه‌ای جدید برای فیلمش است؛ سوژه‌ای که قبل از وی کسی نساخته ‌باشد، هر چند واقعیت عینی و بیرونی هم دارد.

از نظر منتقدان فروش استخوان رزمندگان در فضایی خشک و رسمی اداره و چانه زدن بر سر کم و زیاد بودن قیمت‌ آن یا این که استخوان‌ها اصل است یا متعلق به سربازان عراقی است، نگاهی سرد و ابزاری به بقایای بازمانده از رزمندگان دارد که نشأت گرفته از دیدگاه فیلمساز به مقوله جنگ است. هر چند در کنار این سردی و بی‌عاطفگی که در کل فیلم موج می‌زند، ممکن است برخوردهای معنوی هم دیده شود، مانند بوسیدن جمجمه یک رزمنده توسط حاج مرتضی، اما بسیار کم است و در امواج سرد غالب بر فیلم تأثیر چندانی ندارد. نگاه فیلمساز به مقوله جنگ یا این خرید و فروش‌ها بی‌طرفانه و سرد است. تلاش ندارد یکی را محق و دیگری را مقصر نشان دهد و لحن‌ها شعاری و تکراری نیستند.

به نظر عده‌ای از کارشناسان فضای غالب بر فیلم که بر تماشاگر تأثیر زیاد می‌گذارد نمایش تلخی و سیاهی و تباهی و القای حس ترس است. همین باعث شده تا تعدادی فیلم را سیاه‌نمایی دفاع مقدس بدانند، زیرا آنچه در جبهه‌های جنگ ایران حاکم بود فضایی معنوی و برگرفته از فرهنگ عاشورا و شهادت بود، در حالی که فیلمساز نگاهی سیاه، خشن و ترسناک به جنگ دارد. وی تلاش کرده با زبان بی‌زبانی تصویر، بی‌تفاوت و سرد از فروش استخوان‌های رزمندگان دفاع مقدس گذر کند و آنها را به فراموشی یادها بسپارد. کلیدواژه غالب در فیلم، از یاد رفتن است و در نماهایی آن را بازنمایی کرده است؛ مانند صحنه پیدا کردن جمجمه رزمنده‌ای که در گوشه کلاهش نوشته‌ شده: «سرباز اعزامی از لاهیجان». این جمله در کنار شعری که مینا بر لب زمزمه می‌کند (وای بر اسیری کز یاد رفته ‌باشد) به یکی از تکان‌دهنده‌ترین صحنه‌های فیلم تبدیل شده‌ است. البته از حیث آزار مخاطب از نظر نمایش چهره‌ تباهی از جنگ تکان‌دهنده است، گر چه فیلمساز می‌گوید تلاش داشته نگاه واقع‌بینانه به وقایع جنگ داشته ‌باشد و موضوع پرداخته ‌شده در این فیلم، نشأت گرفته از واقعیت عینی و بیرونی است.

به نظر برخی اشاره فیلم از ابتدا به مسأله سفر و مسافر نیز قابل توجه است؛ چه در آغاز تیتراژ فیلم که اتوبوس تا چندین دقیقه مسیر جاده‌ای ممتد را از تونل و پیچ و خم‌ها طی می‌کند و چه در ادامه فیلم که گوانا و مینا هر دو مسافر معرفی می‌شوند. اولی سفر برای کسب درآمد است و آن یکی سفر برای یافتن جسد همسرش. انتهای سفر است که مشخص می‌شود مینا باید برای مسافر تازه به دنیا آمده (نوزاد گوانا) از مسافر خود (پیکر همسرش) بگذرد. شاید منظور کارگردان این باشد که باید از فرزندان خاک، شهیدانی که به جز جسدی بی‌جان وجود جسمانی ندارند، گذشت و جا را برای فرزندان جدید و تازه رسیده خاک باز کرد. آنها رفته‌اند و چیزی جز نام از آنها باقی نمانده است.[4]

به گفته برخی منتقدان رویکرد بی‌طرفانه و غیرمغرضانه فرزند خاک آن را به اثری راستگو بدل کرده است که ضمن دوری از اغراق و شعارزدگی، موجب برقراری ارتباط بی‌واسطه مخاطب با حماسه‌ها و ارزش‌های جاری در دفاع مقدس و انتقال درکی معنوی و متعالی شده است.

برخی کارشناسان می‌گویند از نظر فیلم، مردم دو طرف مرز کردستان ایران و کردستان عراق، با هم خواهر و برادر و جزو یک تمدن هستند. این که در پایان فیلم، مینا جسم همسر خود را در خاک عراق باقی می‌گذارد و به جایش فرزند زن کرد عراقی کشته شده را به ایران می آورد، گویای همین نکته است و شاید القا می‌کند که در عراق امنیتی برای بچه وجود ندارد و زن ایرانی مجبور است برای حفظ جان نوزاد، او را به ایران بیاورد.[5]

مینا که به عراق رفته‌ تا پیکر همسرش را به وطن بازگرداند از این کار منصرف شده و با تحولی که در درونش رخ داده تصمیم می‌گیرد همسر را در خاک عراق گذارده و به جایش فرزند گوانا (گذر از مردگان و دریافتن زنده‌ها) را به ایران آورده و بزرگ کند. این عنصر غافلگیری در کمتر فیلم دفاع مقدسی دیده شده ‌است.

منتقدان می‌گویند خط سیر این فیلم منسجم و استوار است، طوری که کمتر می‌توان از آن ایراد گرفت. دیگر عناصر فیلم از جمله دکوپاژ و میزانسن با هم هماهنگ‌اند. در کنار آن، مکان‌های فیلمبرداری و اندازه قاب‌های تصویر با دقت انتخاب شده‌اند که باعث باورپذیری روایت نزد مخاطبین شده ‌است. بازی مهتاب نصیرپور نیز در نقش گوانا پرقدرت و در عین حال انعطاف‌پذیر و بسیار قابل باور دانسته شده است.[6]


[1] - سالنامه آماری سینمای ایران، زمستان ۱۳۹۶، ص ۷.

[2] - https://www.manzoom.ir/.

[3] - ماهنامه سینمایی فیلم، ش ۳۸۲، سال بیست و ششم، شهریور ۱۳۸۷، ص ۷۲- ۷۶.

[4] - ماهنامه سینمایی فیلم، همان، ص ۷۴ و ۷۵.

[5] - روزنامه کیهان، ش ۱۹۱۶۸، ۷ شهریور ۱۳۸۷، ص ۱۰.

[6] - روزنامه جام جم، ش ۲۳۹۸، سال نهم، ۱۷ مهر ۱۳۸۷، ص ۹.