روزهای زندگی
مریم سلطانینسب
42 بازدید
فیلم سینمایی روزهای زندگی توسط پرویز شیخطادی در سال 1390 ساخته شده و زن و شوهری را به تصویر میکشد که زندگی خود را وقف بیمارستان صحرایی در جبهه جنوب کردهاند و حتی پس از اعلام آتشبس و حمله مجدد نیروهای عراق، حاضر به ترک محل خدمت نیستند.
کارگردان پرویز شیخطادی، تهیهکننده سعید سعدی، موسیقی محمدرضا علیقلی، فیلمبردار امیر کریمی، طراح صحنه و لباس علی نصیرینیا، طراح چهرهپردازی عباس صالحی، صداگذاری و میکس حسین ابوالصدق، جلوههای ویژه ایمان کرمیان و محسن روزبهانی و بازیگران حمید فرخنژاد، هنگامه قاضیانی، کوروش سلیمانی، آرینه سوکیاسیان، کریم اکبری مبارکه، حسن سالار، حسین عبادی، اصغر حسینی و ... هستند.[1]
این فیلم ۹۰ دقیقهای محصول سیما فیلم است که در اردیبهشت 1391 در 19 سینمای تهران به نمایش عموم درآمد و 2.300.000.000 ریال فروش کرد.[2] این فیلم در سیامین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین فیلمبرداری، بهترین جلوههای ویژه میدانی، بهترین چهرهپردازی و دیپلم افتخار بهترین فیلم و بهترین صداگذاری را از آن خود کرد.[3]
زن و شوهری به نام علی و لیلا در یک بیمارستان صحرایی نزدیک خط مقدم جبهه مشغول خدمت هستند. با اعلام آتشبس و پذیرفته شدن قطعنامه 598، جنگ به ظاهر تمام میشود، اما عراقیها چند ساعت پس از پایان جنگ، پرتاب موشک و حملههای پی در پی را آغاز میکنند. این بیمارستان صحرایی در مسیر حملات و موشکهای عراقیهاست و علی و لیلا در این شرایط بحرانی سعی میکنند به مجروحان رسیدگی کنند و آنها را فراری دهند و با چالشهای بسیاری روبرو میشوند.
کارشناسان میگویند روزهای زندگی طرح خوبی دارد اما فیلمنامهاش چندان کار شده نیست و در عوض اجرایش درست و حرفهای است. البته جلوههای ویژه دیجیتالی این فیلم در مقایسه با سینمای روز دنیا کمی مشکل دارد اما نه آنقدر که تماشاگر غیرمتخصص را آزار دهد. در دل این همه حادثه و زد وخورد، فیلمساز شخصیتپردازی میکند و از جزئیات هم غافل نیست. شخصیتپردازی و ریزهکاریهای مربوط به ترسیم وضعیت آدمها در یک بیمارستان صحرایی، محدود به کلیات نیست. فیلمساز توانسته حس زندگی را در همین محدوده جغرافیایی کوچک فیلم وارد کند و از کلیات بگذرد و به جزئیات برسد.
به گفته برخی منتقدان مشخصه عمومی اینگونه فیلمها لحن شعاریشان است. روزهای زندگی هم خالی از شعار نیست اما در کمترین میزانش، اما شاید درستترین شعارش آن جا باشد که پس از پخش متن بیانیه پذیرش قطعنامه 598، یکی از رزمندگان هنگام تحویل سلاحش به رزمنده پیر میگوید: "ما برای پیروزی آمده بودیم" و پاسخی میشنود که یادآور جملههای قصار نقش بسته بر بیلبردهاست. در مقابل این چند شعار رقیق و واکنش نمایشی، فیلم نشانههای بسیاری در پرهیز از شعار و نادیده گرفتن کلیشههای این نوع فیلمها را دارد.
گفته میشود با همه امتیازاتی که روزهای زندگی در کارگردانی، فیلمبرداری، صحنهآرایی، تدوین و بازیگری دارد، نگاه تازهای به جنگ و دفاع هشت ساله این سرزمین ندارد. البته لزوماً ضد جنگ نیست. این فیلم نگاه رسمی آشنا را در قالب داستانی ساده و بدون فیلمنامهای پیچیده و چندلایه، در قالبی حرفهای و خوشساخت عرضه میکند. پرداخت فیلم از نوع آثاری نیست که بیست و چند سال پس از پایان جنگ، مخاطب پس از تماشایش احساس کند به درک و دریافت و شناخت تازهای از موضوع جنگ رسیده است.[4]
منتقدان معتقدند فیلم روزهای زندگی تلاش میکند معیارهای مستقل یک فیلم حادثهپرداز و دلهرهآور و مبتنی بر قهرمان را رعایت کند، اما عملاً به لحاظ فیلمنامهنویسی، چندان به ضرورتهای این گونه و طرح داستان توجه نمیکند و مسیر غالب فیلمهای دفاع مقدس را طی میکند. در انواع فیلمهای حادثهپردازی که شامل گریختن از یک مهلکه خطرناک است، ارزیابی محیط و آماده کردن نقشه فرار و نحوه عملی کردن آن، بخش درگیرکننده ماجرا و مقطع نفسگیر فیلم را تشکیل میدهند، اما در روزهای زندگی این ضرورتها نادیده گرفته شده و فوراً به لحظه وداع و رد و بدل شدن جملههای احساسی بین زوج اصلی فیلم، پرتاب میشویم. در روزهای زندگی، نقشهای فرعی اگر به شکل متنوعتر و با ایدههای خاص شخصیتپردازی میشدند، ضعف حادثهپردازی در بخش میانی فیلم کمتر به چشم میآمد و این امکان به وجود میآمد که یک محور داستانی در میان شخصیتهای درون پناهگاه ایجاد شود. در شکل فعلی هیچ ماجرای فرعی و حادثهای در روابط درونی شخصیتها اتفاق نمیافتد.
گفته شده فیلمنامه روزهای زندگی تمام ویژگیهای لازم روایی و دراماتیک را برای جذب مخاطبش دارد. داستانی که با در نظرگرفتن طرح کلی آن، در ظاهر ساختاری کم و بیش قابل قبول و منسجم دارد. پرده نخست فیلمنامه، خمیرمایه دراماتیک لازم را برای درگیر کردن مخاطب و پرتاب کردن او به دنیای پرالتهاب داستان دارد، اما بیش از اندازه طولانی شده و داستان خیلی دیر آغاز میشود. البته کارگردان حواسش بوده که این کاستی را با گنجاندن موقعیتها و خردهصحنههایی بیپروا، تأثیرگذار و گاه تکاندهنده پر کند.
برخی معتقدند میان پرده نخست و دوم فیلمنامه، تصمیم دو شخصیت اصلی- به ویژه امیرعلی- برای ماندن، از دیدگاه عقلی و منطقی چندان درست نمینماید. با وجود این نمیتوان انکار کرد که این تصمیم، زمینهساز پدید آمدن بحرانها و موقعیتهایی بالقوه دراماتیک میشود و نیمه نخست از پرده میانی فیلمنامه را به بهترین و جذابترین بخش از قصه اثر تبدیل میکند. البته از میانههای پرده دوم، فیلمنامه هم از دیدگاه منطقی درآوردن رویدادها و موقعیتها و هم از دیدگاه باورپذیرکردن کنش شخصیت هایش، گرفتار افت تدریجی است.
در نهایت تبدیل شدن منحنی دگرگونی شخصیتی دو شخصیت اصلی به یک خط راستِ کم اوج و فرود و نیز ناتوانی نویسنده در آفرینش رویدادها و موقعیتهایی تازه و جذاب در نیمه دوم داستانش، اجازه نمیدهند فیلمنامه ساختاری منسجم، کامل و سه پردهای به خود بگیرد و به عنوان اثری نمونه و ماندگار در سینمای جنگ، جایگاهی ویژه برای خود دست و پا کند.[5]
[1] -https://irmdb.sourehcinema.com.
[2] -https://www.magiran.com/article/2514281.
[3] -https://www.manzoom.ir/title/tt9086173/.
[4] - ماهنامه سینمایی فیلم، ش 443، خرداد 1391، سال سیام، ص 91 و92.
[5] - ماهنامه فیلم نگار، ش 115، تیر 1391، سال یازدهم، ص 22-19.