ماجرای نیمروز
مریم سلطانینسب
55 بازدید
فیلم سینمایی ماجرای نیمروز توسط محمدحسین مهدویان در سال ۱۳۹۵ ساخته شد که به تلاش مأموران اطلاعاتی دهه ۶۰ ایران برای خنثی کردن ترورهای سازمان مجاهدین خلق میپردازد و اتفاقات بعد از عزل بنیصدر را روایت میکند.
کارگردان محمدحسین مهدویان، فیلمنامهنویس محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی، تهیهکننده سیدمحمود رضوی، موسیقی حبیب خزاییفر، مدیر فیلمبرداری هادی بهروز، جلوههای ویژه میدانی کاووس روزبهانی، تدوین سجاد پهلوانزاده، طراح گریم محسن دارسنج و بازیگران مهرداد صدیقیان، احمد مهرانفر، هادی حجازیفر، مهدی زمینپرداز، محیا دهقانی، لیندا کیانی، حسین مهری، جواد عزتی، مهدی پاکدل و ... هستند.
این فیلم 108 دقیقهای تولید مؤسسه سیمای مهر است و در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در 9 رشته نامزد دریافت جایزه شد و در نهایت برنده سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس، بهترین فیلم جشنواره، بهترین فیلم از نگاه ملی و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد.
ماجرای نیمروز داستان ترورهای سال ۱۳۶۰ را بازگو میکند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اوج میگیرد و گروهی متشکل از اطلاعات نخستوزیری و اطلاعات سپاه پاسداران در پی دستگیری اعضای مهم سازمان مجاهدین خلق هستند. فیلم روایتگر آشوبهای داخلی و ترورهای موفق مقامات ارشد حکومت مانند انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت رجایی، باهنر و ... است و نیروهای امنیتی را به تصویر میکشد که برای ختم غائله و حفظ جان مردم تلاش میکنند؛ برخورد با خانههای تیمی و حمله به خانه موسی خیابانی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق از آن جمله است. اتفاق اصلی داستان در یک نیمروز رخ میدهد؛ ماجرای دستگیری گروه تروریستی و کشته شدن موسی خیابانی. اسم فیلم وامدار این نیمروز است. در این میان، فیلم رابطه بین یکی از اعضای اطلاعات (حامد) و زنی (فریده) از اعضای سازمان مجاهدین خلق را که در گذشته در دانشگاه همکلاسی بودند نشان میدهد. در پایان فیلم نیز فریده در خانه تیمی موسی خیابانی کشته میشود.
به گفته برخی منتقدان فیلم میان قهرمانان زیادی گیر افتاده است. سعی کرده چند قهرمان بسازد، اما میان تمرکز روی ماجراها و واقعیتهای نامتمرکز و مرموز و قهرمانان خود معلق مانده است. فیلمنامه نه کاملاً قهرمانمحور است نه کاملاً بر ماجراها فارغ از عوامل ایجادکننده آن تکیه کرده است. شخصیتی دارای ذهنیت و رویکرد در اینجا وجود ندارد، تنها چند تیپ نمایشی با یک خصوصیت ظاهری (عصبی، خونسرد و مهربان، درونگرا و خجالتی و...) وجود دارد. به آدمهایی با این خصوصیت در هیچ درامی نمیتوان شخصیت گفت. آنها تنها اشخاص بازی یا همان تیپهای نمایشی هستند، اما در ساخت، ترسیم و پرداخت ماجرا هم فیلم همینطور گنگ و بریده بریده است. ماجرای خیانتها و دسیسههایی که از دراماتیکترین وجوه فیلمنامه ماجرای نیمروز است، گذرا دیده شده است. افشای این خیانتها از عنصر غافلگیری بهرهمند نیست، نگرش امنیتی هم طبیعتاً با توجه به محدودیتها و ملاحظات خاص خود خیلی پرداخت نشده است تا فیلم به جای غافلگیری، پیچیدگیهای یک پیشپرده (تریلر) سیاسی_جاسوسی را پیدا کند. در حقیقت فیلم میان ماجرا و آدمها معلق است و در همه این موارد نگرشی گذرا دارد. این نقد به معنای این نیست که فیلمنامه باید ایدئولوژی قهرمانان را از طریق زیادهگو کردن آنان بیان کند، بلکه شخصیتپردازی در اقتباس از واقعیت (که ادعای فیلم ماجرای نیمروز است) راهی برای آشنا کردن واقعیت و نمایش ذهنیت شخصیت نسبت به ماجرای واقعی است. تا زمانی که فیلم از ظاهر به این ذهنیت نرسد و آن را برای مخاطب باز نکند، صاحب شخصیت نخواهد شد و هرچه دیده میشود، در بهترین حالت مانند آدمهای فیلم ماجرای نیمروز تیپ هستند.[1]
برخی منتقدین ضمن تمجید از این فیلم معتقدند همچنان نکته نبوغآمیز و پر ستایش فیلم ماجرای نیمروز کارگردانی آن و اجرای بسیار واقعنمای اثر است؛ چیزی که در آثار قبلی مهدویان، خاصه در ایستاده در غبار هم وجود داشت. اما فیلم در هیچ بعدی حرفی تازه ندارد، تنها سعی میکند ایدئولوژیزدایی کند، بی آنکه چیزی را جایگزین آن ایدئولوژیزدگی آن دهه کند. از مشکلات دیگر ماجرای نیمروز این است که در نمایش نیروی مقابل قهرمان، دستبسته و بدون اعتماد به نفس جلو میرود. کشف و روند رسیدن به تصویری روشن و تا حد امکان نمایش نیروی مخالف در یک فیلمنامه عنصر مهمی است، چرا که از طریق همین نیروی مخالف است که قهرمان یا قهرمانان رشد و پیچیدگی پیدا میکنند. آثار سینمایی همواره در نمایش افراد سازمان مجاهدین خلق و ذهنیت آنها که چنین وضعی را سبب شدند، به نمایشگذاری یکی دو سمپات یا نیروی مسئلهدار یا غیر قابل گفتگوی صرفاً تیپ اکتفا میکنند. این در حالی است که مسئله اصلی روند درونی این سازمان و ذهنیت آدمهایی است که درون آن قرار دارند. مبارزه تنها زمانی معنا دارد که نیروهای متخاصم از یک شمای کلی و انتزاعی، واقعیت خود را نشان دهند و ذهنیتشان را آشکار کنند. خشونت ابعاد ویرانگر خود را از قضا این گونه نشان میدهد و بازنمایی دوباره خشونت آن طور که در فیلم مهدویان رخ داده، از اساس مسئله خشونت، پردهبرداری نمیکند. صرف نمایش خشونت مجاهدین خلق در خیابان، واقعیت اساسی را که ذهنیت بیمار اعمالکننده خشونت است، پنهان نگه میدارد و برای تماشاگری که مدت زیادی نیست این تصویر را دیده، آنچه تکاندهنده است و همچون سؤالی وجدان و روان جامعه را میخراشد، چیستی ذهنیتی است که چنین خونین و مرگآفرین بوده است.[2]
برخی کارشناسان نیز گفتهاند اگر ماجراجوییهایی همچون تلاش برای نفوذ به حلقه مجاهدین خلق یا جست و جو برای یافتن جاسوس آنها را پارههایی از پازل تلاش برای ایمنسازی کشور در نظر بگیریم؛ کنش پایانی فیلم حکم قطعهای کلیدی از همین پازل را دارد. معدود ایدههایی هستند که در این چهارچوب نمیگنجند و به نظر میرسد حذف آنها میتوانست به کیفیت فیلم کمک کند. یکی از این ایدهها حضور فیزیکی و کوتاه شخصیت شهید بهشتی است که عملاً کمکی به پیشرفت فیلم نمیکند و به نظر میرسد بحثی که میان او و رحیم پیش میآید هم آنقدر مهم نیست که مسیر حرکت شخصیتها را تغییر دهد. همچنین میتوان به حضور غیر واقعی عنصر تصادف در معدودی از لحظات فیلم اشاره کرد؛ قهرمانان فیلم در زمان برخی از حملات مجاهدین خلق بر حسب اتفاق دقیقاً همان جایی هستند که باید باشند، اما به جز این مشکلات کمتعداد، میتوان فیلمنامه ماجرای نیمروز را نمونهای موفق از دراماتیزه کردن وقایع تاریخی، بدون دست بردن در اصل اتفاقات کلیدی و مهم دانست.[3]
برخی نیز ویژگی مهم فیلم را تکیه بر مستندات و حرکت بر مدار واقعیت با درامی متعادل دانستهاند که باعث شده نسبت میان فیلم و واقعیت، نزدیک و طبعاً نگهداشتن جانب انصاف مهمترین عامل جذابیت کار باشد؛ فیلمی که به دنبال قهرمانپروری کاذب و توهموار از آدمهای واقعی و قلب مستندات نیست و با این نگاه، تصویرگر شخصیتهایی ملموس و از جنس گوشت و پوست و استخوان میشود که هم ضعف دارند، هم قوت، هم عصبیت و هم غیرت و هم عاشق میشوند، هم عرق وطن دارند و…
در نهایت عدهای معتقدند مجموعه این ویژگیهای انسانی است که باعث میشود آنها را باور کنیم و ورای همراستابودن یا نبودن با دیدگاه و ایدئولوژی آنها، بتوانیم دوستشان بداریم و سخترسیدنشان به هدف را ستایش کنیم، چون مهمترین نکته این است که انسان هستند و در حرکت برای رسیدن به اهداف متعالیاند که در فطرت هر انسانی وجود دارد.[4]
[1]. ماهنامه فیلمنگار، ش 173، اردیبهشت 1396، ص 43.
[2]. همان، ص 44.
[3]. همان، ش 172، اسفند 1395، ص 18.
[4]. «ماجرای نیمروز؛ زندهباد فیلم سیاسی منصف»، روزنامه شرق، بهمن 1395، ص14.