آثار
آخرین روزهای زمستان
مریم سلطانینسب
5 Views
فیلم مستند سینمایی آخرین روزهای زمستان ساخته محمدحسین مهدویان در سال ۱۳۹۱ است و زندگی شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) را به روایت خانواده و همرزمانش از بدو تولد تا عملیات آزادسازی خرمشهر به تصویر کشیده است.
نویسنده و کارگردان محمدحسین مهدویان، تهیهکننده حبیبالله والینژاد، مجری طرح امیر بنان، مدیر تولید حمیدرضا نوروزی، دستیار کارگردان مجتبی شفیعی، سیدمحمد محمدی و امید عرب، خواننده تیتراژ علیرضا قربانی، بازیگردان ابراهیم امینی، تحقیق و پژوهش محجوبه گلسرختبار و نجمه آذرکمان، سرپرست صداگذاری مهرشاد ملکوتی، گوینده سیدمحمد آوینی، آهنگساز حبیب خزائیفر، فیلمبردار هادی بهروز و بازیگران مهدی زمینپرداز (نقش شهید حسن باقری)، سهیل بابایی، ابراهیم امینی (نقش محسن رضایی)، مجتبی شفیعی، سعید میرزاییفر و ... هستند.
این فیلم محصول مشترک مؤسسه فرهنگی هنری فردایی دیگر و گروه حماسه و دفاع شبکه یک سیما است که در سی و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، نامزد بهترین فیلم و بهترین کارگردانی فیلم مستند و برنده سیمرغ بلورین بهترین دستاورد فنی و هنری مستند شد.
نسخه سریالی این مستند در ۱۰ قسمت ۵۰ دقیقهای اولین بار از شبکه یک سیما در سال ۱۳۹۱ پخش شد.
این فیلم روایت زندگی شهید حسن باقری با نام واقعی غلامحسین افشردی از جوانترین فرماندهان ایران در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است. بیشتر صحنههای مربوط به دهه ۶۰ بازسازی شده، به طوری که به نظر میرسد صحنههای واقعی و از آرشیو است. همچنین در این فیلم از صدای واقعی شهید باقری در جنگ استفاده شده است. حسن باقری فرمانده قرارگاههای نصر و کربلا بود و نقش بسیاری در موفقیت نیروهای ایران در عملیاتهای فتحالمبین، رمضان و همچنین بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر داشت. باقری هنگام شهادت قائممقام فرمانده نیروی زمینی سپاه بود که ۹ بهمن ۱۳۶۱ در منطقه فکه حین شناسایی منطقه دشمن و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی در سنگر دیدهبان مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و همراه با مجید بقایی به شهادت رسید. باقری هنگام شهادت ۲۷ سال داشت.
این فیلم به دنبال ما به ازایی از استناد و مستند بودن، هم به لحاظ متن و هم از نظر تصویری و خاصیتهای زیباییشناسانه بصری است. با این حال عنصر تدوین در این فیلم مستند نقش بسزایی ایفا کرده و قابل قبول است. در این مستند یک مدل سریالگونه برای زندگی این شهید و به صورت داستانی و مدون از نحوه ورودش به جبهه و نحوه رشد و پیشرفت و شکوفایی استعدادهای او روایت شده است.[1]
کارشناسان میگویند فرم و قالبی که برای این فیلم در نظر گرفته شده، هماهنگی مناسبی با محتوا دارد. استفاده از صدای واقعی شخصیت بر روی تصاویر بازسازی شده و حضور همزمان همرزمان و خانواده شهید باقری که به عنوان راویانی که در صحنههای مربوط به زندگی خصوصی و نبردهای آن شهید در جبههها حضور داشتهاند، همراه با تصاویر بازسازی شده مربوط به خاطرات مشترک آنها با شهید باقری، به عنوان مکمل یکدیگر عمل میکنند. جنس تصاویری که مربوط به گذشته است با نوع تصاویری که به ثبت حضوری خاطرات یاران و خانواده شهید میپردازد، از نظر بصری کاملاً متفاوتند و حتی از نظر رنگ و ترکیببندی و حرکات دوربین با یکدیگر تضاد دارند، اما همین تصاویر به ظاهر متضاد، در فرمی که برای فیلم در نظر گرفته شده، مانند قطعات پازلی یکدیگر را کامل میکنند. در این مستند هر چند از عناصر از قبل اندیشیده شده سینمای روایی و داستانپردازانه برای بازسازی و چیدمان صحنهها استفاده شده است، مثل بازیگر، طراحی صحنه و لباس، جلوههای ویژه و حتی تدوین موازی روایتها، اما وفاداری سازندگان مستند به واقعیت و دوری از درام و داستانپردازی به خوبی در فرم این فیلم نشسته است. تصویربرداری مستند آخرین روزهای زمستان، کاملاً در خدمت فرم قرار گرفته است. نکته دیگر عدم بهرهگیری از سهپایه برای دوربین و استفاده از تکنیک فیلمبرداری روی دست است. این ویژگی که با تکانها و لرزشهای دوربین همراه است، باعث شده علاوه بر واقعنمایی بیشتر حوادث، تصاویر نیز حالتی سیالگونه به خود بگیرد. باید نیمی از موفقیت این فیلم را به حساب فیلمبرداری آن گذاشت. ریتم مناسبی که تدوینگر در مونتاژ این فیلم توانسته ایجاد کند در کنار فیلمبرداری خوب آن یکی دیگر از امتیازات آن است. به عنوان نمونه در سکانس شهادت حسن باقری، یک مونتاژ موازی بین سرباز عراقی که درحال پرتاپ خمپاره است با سنگری که شهید حسن باقری در آن مستقر شده است، وجود دارد. ریتم موجود در این صحنه از تمپوهای (سرعت اقدام بازیگر) بلند شروع میشود و با نزدیک شدن به لحظه شهادت باقری، به تدریج تمپوها کوتاهتر و ریتم فیلم تندتر میشود و اوج آن زمانی است که خمپاره به سنگر شهید باقری اصابت میکند. آنچه این فیلم را شاخص کرده استفاده از چهرههایی است که خیلی شبیه به شخصیتهای واقعی هستند که این مستند راجع به آنها ساخته شده است؛ به ویژه کاراکتری که نقش شهید باقری را ایفا میکند. شهید باقری در این فیلم طوری تصویر میشود که قابل دسترس باشد و فردی اسطورهای که جلوههای فرا انسانی دارد، نیست. او هم به عنوان فرمانده، کارش گره میخورد و همین گرهخوردگی عملیات بود که عامل شهادتش شد، زیرا شهید باقری به خط اول نبرد رفت تا راهی برای برونرفت از این پیچیدگی پیدا کند. وجود همین خصوصیات که بدون هرگونه اغراق درباره این شهید در فیلمنامه قرارگرفته، موجب باورپذیر شدن او شده است.[2]
برخی کارشناسان معتقدند مجموعه تصاویر، از معادل بصری آنچه در قالب گفتار متن و مصاحبه با خانواده و همرزمان شهید میشنویم، فراتر نمیرود و جز در مواردی اندک، هویتی مستقل پیدا نمیکنند. مدام میشنویم که حسن باقری در مدت کمی از یک روزنامهنگار به یک فرمانده خبره تبدیل شده، اما چگونگیاش را نمیبینیم. پیشنهاد فیلم به ما این است که فقط آنچه را ببینیم که از زبان کسی (مصاحبه شوندگان یا گوینده) شنیدهایم. نتیجه این میشود که رفتارهای آدمها مکانیکی است که به این سو و آن سو میروند، بیآن که برای ما چیزی بسازند. در آخرین روزهای زمستان، تحقیق و ارائه اطلاعات، جای روایت را میگیرد و فیلم، به جای تمرکز بر شخصیتپردازی یک قهرمان، به گزارشی از حضور حسن باقری در جبهههای جنگ تبدیل میشود. دوربین سرگردان هم عملکرد تعیینیافتهای ندارد. همهجا، از نماهای داخلی شهری قبل از شروع جنگ گرفته تا لحظههای اوج درگیری و نبرد در خط مقدم جبهه، از روزهای آشنایی غلامحسین افشردی با همسرش گرفته تا لحظه شهادت، رفتار واحدی دارد؛ دزدکی و بیقرار، به همه جا سرک میکشد و حتی وقتی پای صحبت یاران و بازماندگان شهید مینشیند هم ناآرام است. چنین رفتاری در دقایق پایانی فیلم، بیش از هر جای دیگر به چشم میخورد. برادر شهید لحظات آخر حیات حسن باقری را با جزئیات به یاد میآورد و تصویر، همه آن چیزی که نشانمان میدهد، نمای بازی از تعدادی رزمنده است که بالای سنگری ایستادهاند و بی توجه به آتش دشمن، دارند منطقه را شناسایی میکنند. ناگهان روایت فیلم به کلی دگرگون میشود و ما از سنگر عراقیها سر در میآوریم و از مأموریت تاریخی موشکی که سرباز عراقی در حال شلیک آن است، میشنویم.[3]
[1]. روزنامه کیهان، 10 آبان 1391، ش 20346، ص 9.
[2] . همان، 17بهمن 1391، ش 20423، ص 8.
[3] . ماهنامه سوره، ش 66 و67، دی و بهمن 1391، ضمیمه شماره دهم اسفار، ص 16.

