آثار

صلیب طلایی

زینب احمدی
4 Views

فیلم سینمایی صلیب طلایی ساخته عبدالله باکیده در سال ۱۳۷۱ است و‌ حضور یک رزمنده مسیحی در جبهه و اتفاقات پیرامون او را به تصویر کشیده است.  

کارگردان، فیلمنامه‌نویس و طراح صحنه عبدالله باکیده، دستیار ‌کارگردان علیرضا سبزواری، امید اسدی و محمدرضا عسگری، مدیر ‌فیلمبرداری فرج‌الله حیدری، گروه ‌فیلمبرداری فرخ حیدری، جواد بویرنگار، محمد حیدری و فریبرز حیدری، فیلمبردار انیمیشن حسین شمسی، منشی‌ صحنه محمود محمد‌طائمه، سرپرست‌ گویندگان ژرژ پطرسی، صداگذاری و میکس مهدی دژبدی، دستیار‌ صدا محمد نوری، جلوه‌های‌ ویژه عظیم محمدی و علی‌اصغر پورهاجریان، تدوینگر ایرج گل‌افشان، موسیقی ‌متن حسن زندباف، عکاس محمد فوقانی، نگاتیو فریدون اسکندری، تیتراژ حسین شمسی، تدارکات ‌نظامی عباس مقصودی، حسین اکراد و غلامرضا نوری‌زاده، اجرای ‌گریم غلامرضا جهان‌مهر و رحیم مهدی‌خانی، طراح ‌پوستر محمدعلی حدت و بازیگران جعفر دهقان، محسن مکاری، رمو الکساندریان، حسین بخشی‌پور، احمد جوهری، محمد جوزانی، مژگان بلالی و ... هستند.

این فیلم ۸۲ دقیقه‌ای محصول مؤسسه سینمایی سیاوش است که ۲۸ مهر ۱۳۷۲ در سینماهای لاله، بهمن، آسیا، فلسطین، حافظ و ... به نمایش عموم درآمد[1] و850/487/84 ریال فروش  کرد.[2]

گروهی از رزمندگان که برای یافتن «جعبه سیاه» مأموریت دارند، در محاصره دشمن قرار گرفته و شکست می‌خورند. گروهی دیگر به محل اعزام می‌شوند که رهبری آن به عهده برادر فرمانده گروه قبلی است. هنگام عبور از پرتگاهی که میان دو صخره قرار گرفته‌، با سقوط یکی از اعضای گروه به قعر دره، به ناچار، گروه به دو دسته تقسیم می‌شود. دسته سه نفری که از گروه اصلی جدا شده، در محاصره عراقی‌ها قرارمی‌گیرد و به جز جوانی مسیحی به نام داوید، دو نفر دیگر شهید می‌شوند. اعضای گروه اصلی پس از جنگ و گریز به محل شهادت همرزمان خود می‌رسند و اثری از داوید نمی‌یابند. سعید، سرباز جوانی که دوست داوید است، صلیب طلایی همرزمش را به گردن یک افسر عراقی می‌بیند. گروه اصلی به محلی می‌رسد که گروه قبلی آن را علامت‌گذاری کرده ‌است. تعدادی از اعضای گروه در درگیری شهید می‌شوند و سعید و داوید نجات می‌یابند.[3]

 عبدلله باکیده در پاسخ به این سؤال که فیلم صلیب طلایی قرار بود حضور هموطنان مسیحی را در جنگ به نمایش بگذارد اما حضور سرباز مسیحی در فیلم کمرنگ است  می‌گوید: «در مورد حضور سرباز ارمنی -داوید- از نظر من او هم مثل بقیه نیروهاست و من نمی‌خواستم تأکید زیادی روی او داشته باشم یا از شخصیتی که در فیلم دارد، بزرگتر عنوانش کنم. شخصیتی که در کمال کمرنگی خود بیشترین سؤال را در ذهن به وجود می‌آورد. داوید با وجود این که به نوعی دچار تزلزل و تنهایی است، نسبت به سعید ـ شخصیت دیگرـ راسخ‌تر به ماندن است و حرف فرمانده را زودتر درک می‌کند».[4]

به گفته برخی کارشناسان ساختمان کلی فیلمنامه بر اساس حادثه‌پردازی و با محوریت یافتن جعبه سیاه، شخصیت‌های داستان را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد و حادثه‌پردازی‌ها را در نزدیک شدن گام به گام به جعبه سیاه پیش می‌برد؛[5]  جعبه سیاهی که قرار بود رابط قسمت‌های مختلف این فیلم باشد.  انگیزه گروه برای جستجوی جعبه به قدری مبهم است که یافتن یا نیافتن آن امری مهم جلوه نمی‌کند، بنابراین تماشاگر به زودی آن را فراموش می‌کند. در کنار مبهم بودن جعبه سیاه، صلیب طلایی نیز به آشفتگی فیلم دامن می‌زند. تماشاگر با توجه به نام فیلم، این شی را مهم دانسته و منتظر اتفاقاتی است که در رابطه با آن پیش می‌آید، اما صلیب ‌طلایی به جز چند بار دست به دست شدن کاربرد دیگری ندارد و تأکید به جنبه مذهبی آن نیز چندان موثر نیست.[6] 

به گفته منتقدان سینما این فیلم یک فیلم معمولی است؛ آدم‌‌های بد در یک طرف و آدم‌های خوب در طرف دیگر، به خاطر یک کینه در پی انتقام از رئیس آدم‌های خوب هستند. البته این تلاش بی‌نتیجه است و برای یک تحول در آدم‌های بد و یک تحول در آدم‌های خوب طرح‌ریزی شده ‌است. شخصیت سعید نوعی سرکشی و بی‌ادبی دارد و فیلمساز در ابتدای فیلم روی او متمرکز است، اما خیلی زود به دست فراموشی سپرده می‌شود و زمانی شاهد تحول و دگرگونی شخصیت او هستیم که فیلم در شرف تمام شدن ‌است. پرداخت شخصیت افسر جوان عراقی نیز که از کشتن داوید خودداری می‌کند سطحی و زودگذر است. نکته دیگر در شکل تیراندازی دو طرف به همدیگر است که خام و عجولانه صورت می‌گیرد. قرار دادن دو طرف به تنهایی و بدون سنگر در یک سمت و گروه دشمن در سمتی دیگر، از نگاه مخاطب کمی غیر قابل باور است. جالب این که در درگیری‌ها این نیروهای دشمن هستند که بیشتر مورد اصابت قرار می‌گیرند و صحنه‌ای غیر واقعی و دور از منطق به نمایش گذاشته شده‌ است. همه این‌ها به نوعی دست کم گرفتن تماشاگر است. نمونه واضح‌تر در ابتدای فیلم، صحنه‌ای است که عراقی‌ها درست هنگام عبور سعید و بیسمچی از گذرگاه سرمی‌رسند و بلافاصله بعد از اتمام این صحنه، حضور عراقی‌ها و نزدیک شدنشان به دست فراموشی سپرده می‌شود و در ذهن تماشاگر این سؤال پیش می‌آید که عراقی‌ها چه شدند؟

از نظر منتقدان یکی از ایرادهای فیلم دخالت ندادن احساس تماشاگر در صحنه‌هایی است که باید با فیلم و لحظاتش همذات‌پنداری کند. در تمامی لحظات خنثی‌کردن مین‌ها و از کار انداختن سیم‌های رابط، تماشاگر نمی‌تواند در اضطراب‌ها و هیجانات فیلم سهیم و همراه باشد. در کنار این‌ها حتی موسیقی فیلم هم با لحظات خنثی‌کردن مین‌ها همراهی درستی نکرده و با تکرار پی‌درپی یک ملودی کوتاه با صدای زیر بدون اوج و فرود نمی‌تواند ریتم و احساس آن لحظه را به درستی القا کند. در کل موسیقی این فیلم ملودی هایی به شکل ابتدایی و به هم چسبیده است که با تدوین همراهی ندارند. در مورد ایجاد تعلیق و تحت ‌تأثیر قراردادن مخاطب از همان ابتدای فیلم که صلیب طلایی نیز بر پایه همین ایجاد حس تعلیق بنا شده ‌است، فیلمساز خلاقیتی به خرج نداده و از الگوهای نخ‌نما و تکراری استفاده کرده است که باعث تنزل فیلم وی شده‌ است.[7] 


[1] - بهارلو، عباس، فیلمشناخت ایران ـ فیلم شناسی سینمای ایران (۱۳۵۸-۱۳۷۲)، تهران،‌ قطره،۱۳۸۳، ص ۲۹۹.

[2]- سالنامه آماری فروش فیلم و سینمای ایران سال 1372، فتحی زهره و خاموشی‌اصفهانی پانته‌آ، زمستان ۱۳۹۵، ص 8.

[3]  - مجله گزارش فیلم، ش ۸، سال چهارم، آبان ۱۳۷۲، ص ۲۰.

[4] - فراستی، مسعود، فرهنگ فیلم‌های جنگ و دفاع ایران ۱۳۵۹-۱۳۹۱، تهران، ساقی، ۱۳۹۲، ص ۱۸۶.

[5] - ماهنامه فیلم، ش ۱۵۱، سال یازدهم، آذر ۱۳۷۲، ص ۷۳.

[6] - ماهنامه فیلم و سینما، ش ۱۷، سال دوم، آذر ۱۳۷۲، ص ۱۸ و ۱۹؛ ماهنامه فیلم، ش ۱۵۱، سال یازدهم، آذر ۱۳۷۲، ص ۷۳.