آثار
خانه در انتظار
مریم سلطانینسب
28 Views
فیلم سینمایی خانه در انتظار ساخته منوچهر عسگرینسب در سال ۱۳۶۶ است و داستان پسری جنگزده است که در پی یافتن اعضای خانوادهاش، به سرقت، دروغ و مشکلات دیگر مبتلا شده است.
کارگردان منوچهر عسگرینسب، نویسنده کامبوزیا پرتوی (بر اساس قصهای از وحید نیکخواه آزاد)، فیلمبردار فرهاد صبا، تدوین داریوش آشوری، موسیقی فریدون ناصری، صدابردار بهمن حیدری و فریدون برهانی و بازیگران وحید کلیایی، محمدمهدی بهرامیان، مهوش افشارپناه، رضا خندان، مریم معترف، ایرج طهماسب، علیرضا خمسه، محمد نصرتی و ... هستند.
این فیلم ۷۰ دقیقهای محصول گروه کودک و نوجوان شبکه دوم سیما و خانه ادبیات و هنر کودک و نوجوان است که در سال 1366 به نمایش عموم درآمد. این فیلم در ششمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور داشت و در رشتههای نقش اول زن، بهترین صدابرداری و بهترین کارگردانی نامزد دریافت سیمرغ شد.
مادر و پسری (غلام) به خاطر بمباران و محاصره سوسنگرد از این شهر مهاجرت کردهاند و در اقامتگاه جنگزدگان زنجان زندگی میکنند. این دو، پدر خانواده را که در گرماگرم جنگ به اتفاق عبدو همسایهشان به آبادان رفته است، گم کرده و خبری از او ندارند. مادر با داشتن یک بچه مریض، هر زمان رد پایی از عبدو به دست میآورد، به جستجوی او به راه میافتد تا شاید بتواند خبری از شوهرش به دست آورد. در نهایت غلام به دنبال نشانی پدر به سوسنگرد باز میگردد و با ویرانه خانهشان مواجه میشود، اما میماند و مغازه دوچرخهسازی پدرش را سر و سامان میدهد و مادر هم پیش او میرود تا زندگی دوبارهای آغاز کنند.
این فیلم روایت وجهی اجتماعی در دفاع مقدس در قالب مفقود شدن پدری اهل زنجان و جستوجوی فرزندش برای یافتن وی در سفر به مناطق جنگی جنوب کشور است.[1]
گفته شده نمایش این فیلم به عنوان نخستین گام در رسیدن به سینمای پس از جنگ، میتواند سرآغازی برای پیدایش جریانی تاریخی در سینمای ایران باشد؛ فیلمنامهای حساب شده، فضاسازیهای مناسب با روحیه آدمها، بازیهای روان و پخته، موسیقی جذاب و از اینها مهمتر صداقتی است که در آن دیده میشود. شاید برای نخستین بار است که نویسنده فیلمنامه کوشش نکرده در پس آدمهای قصه بایستد و به جای آنها حرف بزند. حرفها همان چیزی است که بر زبان آدمهای عادی جاری میشود و به همین دلیل راحتتر از شعار به دل مینشیند؛ یک مادر چشمانتظار، یک نوجوان جسور و امیدوار و یک پاسبان شهربانی، چه حرفی دارند جز واگویی غمهایی که بر دلشان سنگینی میکند. اتفاقاً چنین محملی (آدمهای چشمانتظار) میتوانست به راحتی به تریبون حرفهای گنده تبدیل شود. همین ویژگی اهمیت دارد که به تماشاگر کمک میکند تا آدمها را باور کند. آنها دیگر "تیپ" نیستند، آدمهایی هستند مثل خودشان که هزاران نمونهاش را میتوان در کوچه و خیابان دید. استفاده به جا از گویش نیمه محلی و به کار گرفتن دستور زبان درست گویش جنوبی، از دیگر امتیازهای فیلمنامه است. جملات کوتاه و ساده به ایجاز زبان کمک میکند. هیچ کس رودهدرازی نمیکند و در حدی حرف میزند که لازم است. بخشی از این موفقیت به فیلمنامه مربوط میشود. رشد و کمال شخصیتی یک پسر نوجوان از طریق تلاش فردیاش، ظاهراً مضمون مورد علاقه فیلمنامهنویس است.[2] در حقیقت اثبات وجود برای شخصیتها یک امر حیاتی است.[3] با توجه به حال و هوای واقعگرایانه فیلمنامه، کارگردان سعی میکند شکل دکوپاژ و نوع حرکات دوربین با شرایط زندگی غلام و مادرش و نحوه روابط صمیمانه و عاطفی آن دو با هم و با دیگران و کلنجارهای ذهنی و تشویشهایش، منطبق باشد.[4]
کارشناسان میگویند کارگردان با توجه به نوع داستان که در ارتباط با جنگ تحمیلی است، با آگاهی شیوهای مستندگونه برای بیان ماجراها برگزیده است. ویژگی دیگر، انتخاب غیر متعارف جای دوربین در قبال نقش و بازیگر و صحنه است. در بسیاری از صحنهها روی سخن شخصیتها با تماشاگر است و نگاهشان به اوست. به نوعی میشود گفت، دوربین از قاعده دیوار چهارم تئاتر به درستی بهره گرفته است. این کار تأثیر عاطفی فیلم را بر تماشاگر دوچندان میکند. کاربرد درست زبان و لهجه بومی جاافتاده و خوب است، ولی این حسن، اشکالی نیز به همراه دارد؛ به دلیل غلیظ و ناآشنا بودن این لهجه برای تماشاگر دیگر نقاط ایران، ارتباط را با دشواری مواجه میکند.[5]
[1] . ماهنامه پاسدار اسلام، اردیبهشت و خرداد 1395، ش 412-411، ص 56.
[2] . ماهنامه سینمایی فیلم، سال ششم، دی 1367، ش 72، ص 39 و 40.
[3] . همان، بهمن 1367، ش 74، ص 44.
[4] . همان، دی 1367، ش 72، ص 39 و 40.
[5] . همان، ص 41.

