آثار
مردی شبیه باران
زینب احمدی
63 دورہ
فیلم سینمایی مردی شبیه باران ساخته سعید سهیلی در سال ۱۳۷۵ است و موضوع آن یک فرمانده جنگ است که به اسارت نیروهای دشمن درآمده و هویتش را پنهان میکند.
کارگردان و فیلمنامهنویس سعید سهیلی، برنامهریز جواد علیزاده، دستیار کارگردان محمدجواد کاسهساز، گروه کارگردانی جواد علیزاده و حمیدرضا سهیلی، مدیر فلیمبرداری پرویز ملکزاده، دستیار فیلمبردار ناصر و احمد کاوسی، گروه فیلمبردار رضا شیوندی، همایون قربانی، رستم حمیدی و محمد کفاش، منشی صحنه حسین مشکآبادیان، صدابردار محمود سماکباشی، دستیار صدا محمد شیوندی، جلوههای ویژه داود رسولیان، تدوینگر روحالله امامی، موسیقی متن بابک بیات، چهرهپردازان محسن بابایی و فروزان سلامی، مدیر صحنه ماشاءالله شاهمرادیزاده، عکاس هاشم عطار، مجری طرح شرکت سینمایی گوهران، طراح پوستر حیدر رضایی و بازیگران ابوالفضل پورعرب، فاطمه صامتی، حسین انصاری، حسن چودن، حمید طالقانی، رضا سعیدی، مجید عبدالعظیمی، فرید کشنفلاح، محمد وثوق، حسین یحیویی، جواد علیزاده، حسن روحپروری و ... هستند.
این فیلم ۱۰۰ دقیقهای محصول شرکت سینمایی گوهران و مرکز گسترش سینمای تجربی و مستند است که ۲۹ مرداد ۱۳۷۶ در سینماهای مراد، ملت، دهکده، فردوسی، قیام، شباهنگ، تمدن، جام جم، استقلال، توسکا و ... به نمایش درآمد و ۴۸۷.۹۷۸.۴۰۰ ریال فروش کرد.
منصور قاسمی (ابوالفضل پورعرب) یکی از فرماندهان برونمرزی سپاه پاسداران در جریان حمله نیروهای دشمن موجی و دستگیر میشود. عراقیها برای شناسایی فرمانده اسرا (منصور قاسمی) فردی را به جاسوسی در میان آنها اجیر میکنند. جاسوس (مجید عبدالعظیمی) که به طور اتفاقی در جریان مکالمه منصور و همسرش او را شناسایی کرده بود، توسط منصور کشته میشود. عراقیها با کشته شدن نیروی نفوذی خود و همچنین بینتیجه ماندن شناسایی فرمانده، شکنجه اسرا را تشدید کرده و سهمیه آب اردوگاه را قطع میکنند. برادر همسر منصور در جریان شکنجه عراقیها به شهادت رسیده و همسر منصور (زینت) که به اسارت دشمن درآمده، به منظور شناسایی منصور به میان اسرا آورده میشود. زینت پس از جستجوی اسرا منصور را مییابد، اما وقتی با پیکر برادر شهیدش مواجه میشود او را منصور قاسمی معرفی می کند.[1]
این فیلم در دوره هشتم جشنواره فیلم دفاع مقدس سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را برای ابوالفضل پورعرب، بهترین موسیقی متن برای بابک بیات، لوح افتخار بهترین کارگردانی برای سعید سهیلی و دیپلم افتخار برای بهترین فیلم اول دریافت کرد.[2]
کارگردان در مورد طرح اولیه داستان فیلم میگوید یکی از آزادگان به نام سیدهاشم درچهای سرنوشتی شبیه قهرمان داستان این فیلم دارد. آقای درچهای از دوستان نزدیک من و معاون عملیاتی تیپ جوادالائمه سپاه بود که به اسارت دشمن درآمد. اتفاقاتی که بر او در دوران اسارت گذشت، بعدها توسط همرزمانش برای من نقل شد. او دلیل ساخت این فیلم را علاقهاش به جنگ و رزمندگان میداند و معتقد است جنگها دلنشین نیستند اما جنگ ما دلنشین بود.[3]
برخی کارشناسان میگویند سوژه این فیلم تکراری است و هم مشابه سریال تلویزیونی دارد و هم سینمایی. سوژه آن از فیلمهای بازداشتگاهی غرب الگوبرداری شده است. البته مردی شبیه باران نسبت به فیلمهای دیگر سینمای جنگ که به مقوله اسارت میپردازند جدیتر است. در این فیلم تعلیق و کشش با مخفی بودن دو شخصیت محوری فیلم یعنی فرمانده ناشناس و جاسوس ایجاد شده است. کشش دیگر فیلم در نمایش اسیر موجی ایرانی است. او با حرفها و حرکات نامعقولش هم عراقیها را دچار سوءظن نسبت به خود کرده و هم نیروهای ایرانی همبندش را به خود بدبین کرده است. همین دوگانه بودن شخصیت او در فیلم، داستان را جذاب و پرکشش کرده است.
برخی منتقدین میگویند در جاهایی از فیلم، مرز واقعگرایی با ورود تخیل کم میشود و به همین دلیل بعضی قسمتهای فیلم با قسمتهای دیگر همخوانی ندارد. این موضوع باعث به هم خوردن منطق روایی فیلم شده و باورپذیری مخاطب را کم میکند.[4]
برخی میگویند چون مردی شبیه باران اولین فیلم کارگردان آن است، ایرادهای ریز آن قابل اغماض است. از نظر این افراد اولین ایراد فیلم تکراری بودن سوژه داستان است؛ یک فرمانده که اسیر دشمن شده و تلاش دارد هویتش برملا نشود. در شخصیتپردازی، نیروهای دشمن کاملاً منفی و نیروهای ایران همه سفید و بینقص به نمایش درآمدهاند. فیلم یک سری ضعفهای فیلمنامهای نیز دارد، مانند تغییر ناگهانی فرمانده به عنوان شخصیت اصلی که مخاطب را در گنگی نگه میدارد که آیا او نقش بازی میکند یا واقعاً موجی و پریشان است. یا چرا جاسوس عراقی بدون هیچ ملاحظه و به راحتی خود را نزد منصور قاسمی لو میدهد. در کنار اینها فیلم یک سری کلیشه و تکرار نیز دارد، مانند صحنه بازجویی در زاویهای تکراری در کنار فریادهای بازجو، سیگار کشیدن و مشت بر میز کوبیدن یا نماهای فیلمبرداری از میان میلههای زندان که فیلم را به سمت شعار برده است. یکی از این صحنههای گلدرشت صحنهای است که دوربین تصویر بزرگی از صدام را در بالای ساختمان نظامی نشان میدهد. همزمان سربازان عراقی وحشیانه بر سر سربازان ایران ریخته و آنها را کتک میزنند. نمایش تصویر صدام و کتک زدن با هم ترکیب شده تا به بیننده تفهیم کند مسبب همه این جنایات وحشیانه شخص صدام است و حس نفرت را به مخاطب القا کند.
گفته شده فضای عمومی فیلم مملو از خشونت است و مخاطب را عصبی میکند. تصویر شکنجه آدمها و رفتارهای آزاردهنده، هجوم تانکها و ... آن هم با این حجم نیاز نیست.[5]
برخی کارشناسان میگویند بر اساس توصیفات ارائه شده توسط آزادگان و سایر اسرای جنگی این اثر در ارائه توصیفی واقعگرایانه از اسارتگاههای دشمن موفق بوده است. به عقیده آنان شخصیتپردازی منصور به عنوان فرمانده نظامی ارشد که به اسارت درآمده باورپذیر است و این که تماشاگر فیلم تا نزدیک به پایان فیلم در این تعلیق که آیا او واقعاً دیوانه است یا نقش بازی میکند میماند نیز جزو جذابیتهای فیلم است. طراحی صحنه و فضاسازی فیلم نیز بسیار خوبست.[6]
[1] - بهارلو، عباس، فیلمشناخت ایران- فیلمشناسی سینمای ایران (1382-1372)، تهران، قطره، ۱۳۹۳، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
[2] - http://www.sourehcinema.com.
[3] - روزنامه رسالت، ش ۳۲۱۶، دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۷۵، ص ۳.
[4] - همان، ش ۳۲۱۷، سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۷۵، ص ۴.
[5]- فراستی، مسعود، فرهنگ فیلمهای جنگ و دفاع ایران، تهران، ساقی، ۱۳۹۲، ص ۲۳۵ – ۲۳۷.
[6] - دهنمکی، مسعود، فیلمنگار اسارت، قم، توسعه قلم، ۱۳۸۴، ص ۱۲۷ و ۱۲۸.