اشخاص
نجفی رستگار، کاظم
ناهید خدایی
5198 بازدید
کاظم نجفی رستگار (1363ـ1339) از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران جنگ تحمیلی عراق برضد ایران بود. او که تجربه فرماندهی گردان و تیپ را در کارنامه رزمی خود داشت، بعد از عملیات خیبر به دلیل اختلافنظر با برخی فرماندهان، از فرماندهی کناره گرفت و در عملیات بدر بهعنوان یک نیروی ساده به منطقه جفیر رفت و در همین عملیات شهید شد.
کاظم نجفی رستگار، 3 فروردین 1339 در روستای اشرفآباد شهر ری به دنیا آمد.[1] در دوره راهنمایی یکی از آشنایانش او را به آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی معرفی کرد. با شرکت در کلاسها و جلسات آیتالله بهشتی با نهضت امام خمینی و نیروهای انقلابی آشنا شد و از همان وقت فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد.[2] در مراسم بازگشت امام خمینی به ایران یکی از نیروهای انتظامات در مسیر فرودگاه تا مدرسه علوی بود.
بعد از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته انقلاب اسلامی مسئولیت حفاظت از کاخ سعدآباد را به عهده داشت.[3] پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 1358، او که تازه دبیرستان را تمام کرده بود، وارد سپاه شد و در پادگان توحید شهر ری به فعالیت پرداخت. فروردین 1359، همراه دوستانش، ناصر شیری، محمد ابوالقاسمی و داود فرخزاد برای تشکیل و سازماندهی سپاه فیروزکوه به آنجا رفتند و رستگار مسئولیت آموزش را بهعهده گرفت. آن زمان گروههای کمونیستی، تودهایها و منافقان در فیروزکوه بسیار فعال بودند. رستگار و دوستانش توانستند پس از مدتی مبارزه و درگیری با این گروهکها امنیت فیروزکوه را تأمین کنند.[4] همان سال، دوره تخصصی رنجری را زیر نظر مصطفی چمران گذراند و پس از آن همراه ناصر شیری با چمران و گروهش برای مبارزه با ضدانقلاب به سردشت کردستان رفت.
کاظم رستگار و ناصر شیری، در یکی از روزهای آخر شهریور 1359 پس از پایان مأموریت کردستان راهی تهران بودند که در کرمانشاه خبر تجاوز عراق به ایران را شنیدند. آنها از همانجا به قصرشیرین و دشت ذهاب رفتند.[5] آنها در کنار برخی از نیروهای پادگان توحید، در جبهه داربلوط، جبهه راست دشت ذهاب، مستقر شدند. در آن روزها کاظم مسئولیت عملیات گروهان یک پادگان توحید را بهعهده داشت. فرمانده این گروهان محمود ثابتنیا بود.[6]
گروهان رستگار و ثابتنیا 14 اسفند 1359، در تپههای 09 در فاصله پانصدمتری عراقیها دست به یک عملیات محدود زدند. این عملیات نتایج مثبتی داشت.[7] بعد از این عملیات، کاظم به تهران برگشت. او در روزهای نوروز به پادگان توحید میرفت و در واحد عملیات به نیروها کمک میکرد.[8] چند ماهی که کاظم از جبهه دور بود، تهران روزهای ناآرامی را میگذراند. مجاهدین و گروهکهای ضدانقلاب فعالیتهای تروریستی خود را آغاز کرده بودند. اولین حرکت جدی آنها تظاهرات 30 خرداد 1360 از خیابان فردوسی تا انقلاب بود. بعد از این تظاهرات، در تیر 1360 چند حرکت تروریستی آنها موجب ناامنی در تهران شد. ازجمله، سوءقصد به جان آیتالله سیدعلی خامنهای (نماینده امام در شورای عالی دفاع و امام جمعه تهران در آن زمان) و بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیتالله سیدمحمد بهشتی و جمعی از یارانش. نیروهای عملیاتی سپاه در دو گروه گشت شناسایی و عملیات، به مبارزه با ضدانقلاب و خنثی کردن توطئهها پرداختند. رستگار هم در واحد عملیات شبانهروز فعالیت میکرد.[9] در همان روزها قرار بود مراسم جشن عقد وی با اکرم ابوالقاسمی (خواهر یکی از دوستان صمیمیاش محمد حاجابوالقاسمی) برگزار شود، اما به حرمت شهادت بهشتی و یارانش، مراسم آنها به تعویق افتاد.[10] کاظم هشتم تیر دوباره به جبهه رفت و اوایل شهریور برای برگزاری مراسم عقد و عروسی به تهران بازگشت. قرار بود هشتم شهریور مراسم عقدکنان برگزار شود، اما با شهادت محمدعلی رجایی (رئیسجمهور وقت) و محمدجواد باهنر (نخستوزیر وقت) مراسم به هم خورد. مدتی بعد، در 9 مهر 1360 رستگار با برگزاری جشن عروسی، زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد.[11]
اسفند 1360، هنگامی که گردانهای عملیاتی در حال آمادهسازی برای عملیات فتحالمبین بودند، خبر تک عراقیها در چزابه و تپههای نبعه برای بازپسگیری بستان رسید. کاظم رستگار که آن زمان فرماندهی گردان امام حسینعلیهالسلام یکی از یگانهای تیپ 25 کربلا (به فرماندهی مرتضی قربانی) را بهعهده داشت، برای دفاع از چزابه و تپههای نبعه، نیروهای خود را به این منطقه اعزام کرد. در عملیات مولای متقیان که یکم اسفند آغاز شد و چهارده روز طول کشید، رستگار و نیروهای گردانش نقش مهمی داشتند و توانستند با مقاومت 48ساعته مانع سقوط خط شوند و خاکریزها و تپهها را تا آمدن گردانهای بعدی حفظ کنند.[12] پس از این عملیات، کاظم و گروهانش به یک مرخصی کوتاه رفتند و بهسرعت به اهواز برگشتند. رستگار، تا رسیدن موعد عملیات هر روز به نیروهایش آموزش میداد تا برای عملیات آماده باشند. عملیات فتحالمبین 2 فروردین 1361 آغاز شد. در این عملیات کاظم و نیروهایش در تپههای رقابیه مستقر شدند و توانستند سایت رادار (در غرب شوش) را فتح کنند.[13]
بعد از این عملیات، کاظم از تیپ کربلا به تیپ 27 محمد رسولالله صلیاللهعلیهوآله منتقل شد و در کنار احمد متوسلیان، فرمانده این تیپ، قرار گرفت. اردیبهشت 1361، در مرحله دوم عملیات الی بیتالمقدس، در مقام فرمانده گردان میثم به جای عباس شعف، فرمانده مجروح این گردان، وارد عملیات شد.[14] نیروهای گردان میثم توانستند عراقیها را تا میلههای مرزی عقب برانند.[15] در مرحله سوم عملیات، عباس شعف هم از بیمارستان گریخت و خود را به گردان رساند. گردان میثم با فرماندهی مشترک رستگار و شعف وارد مرحله سوم عملیات شد. عباس شعف در این مرحله به شهادت رسید.[16] در مرحله چهارم، گردان میثم به فرماندهی رستگار در بستن عقبه ارتش عراق در محل نهر خیّن نقش بسزایی داشت که به آزادی خرمشهر در روز سوم خرداد انجامید. تعداد زیادی از افراد این گردان در این مرحله از عملیات شهید شدند.[17]
بعد از این عملیات، کاظم رستگار همراه تعدادی از نیروهای لشکر 27 حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله به سوریه و لبنان اعزام شدند. ابتدا فرمانده گروه احمد متوسلیان و کاظم مسئول عملیات بود. اما بعد از اسارت متوسلیان به دست نیروهای فالانژ، رستگار فرماندهی نیروها را به عهده میگیرد. ازجمله اقدامات او در مدت اقامت چهارماهه در سوریه و لبنان، آزادسازی دو اسیر ایرانی از دست نیروهای فالانژ بود.[18] کاظم پس از بازگشت از سوریه و لبنان، به دعوت علی موحددانش برای تشکیل تیپ 10 سیدالشهداعلیهالسلام پاسخ گفت و مسئولیت طرح و عملیات تیپ را به عهده گرفت. مدتی بعد از عملیات موفق مسلمبنعقیل، موحددانش از فرماندهی تیپ کناره گرفت و کاظم رستگار به پیشنهاد موحددانش، فرمانده این تیپ شد. رستگار آموزش را در اولویت قرار داد، تا جایی که نیروهای این تیپ پس از مدت کوتاهی آماده حضور در عملیات والفجر مقدماتی شدند. عملیات والفجر مقدماتی به فرماندهی رستگار با حضور هفت گردان، با رمز یا الله از 17 بهمن تا 26 بهمن 1361 در منطقه فکه اجرا شد. این عملیات به دلایلی با شکست مواجه شد.[19]
عملیات والفجر 1 در شمال غربی ارتفاعات حمرین تا فکه 21 فروردین 1362 آغاز شد. تیپ 10 سیدالشهداعلیهالسلام به فرماندهی رستگار در این عملیات به عنوان یگانی کارآمد مطرح شد.[20] بیستونهم تیر 1362 در عملیات والفجر 2 در ارتفاعات حاجعمران، بار دیگر تیپ 10 سیدالشهداعلیهالسلام موفق عمل کرد.[21] کاظم رستگار و نیروهایش در عملیات والفجر 4 در ارتفاعات کانی مانگا که از 27 مهر 1362 آغاز شد، توانستند باز هم نقش مؤثری ایفا کنند.[22]
همسر کاظم رستگار، قبل از تشکیل تیپ 10 سیدالشهداعلیهالسلام، با اصرار کاظم را متقاعد کرده بود که برای زندگی در کنار او به دزفول مهاجرت کنند. آنها مدتی بعد، به خانههای سازمانی پادگان اللهاکبر اسلامآباد رفتند.[23]
بعد از عملیات والفجر 4، کاظم همسرش را به تهران برد. او در همان سفر کوتاه توانست به ملاقات امام خمینی قدسسرهالشریف برود و گزارشی از عملیات والفجر 4 بدهد.[24]
سوم اسفند 1362، عملیات خیبر آغاز شد.[25] تا آن زمان تیپ سیدالشهداعلیهالسلام بیشتر در مناطق کوهستانی تجربه حضور داشت و حالا باید در دشت و مناطق آبگرفتگی عملیات میکرد. به همین دلیل رستگار نظر مثبتی برای حضور تیپ خود در عملیات نداشت. اما به تشخیص فرماندهان رده بالا، مأموریت را قبول کرد.[26] در این عملیات که تقریباً شانزده روز طول کشید، تعداد زیادی از رزمندگان شهید شدند و ضربات سختی به تیپ سیداشهداعلیهالسلام وارد شد، اما در نهایت جزایر مجنون محفوظ ماند.[27] شهادت تعداد زیادی از همرزمان رستگار بهویژه محمدابراهیم همت در این عملیات، روح رستگار را آزرده بود.
بعد از عملیات خیبر، کاظم رستگار از فرماندهی تیپ 10 سیدالشهداعلیهالسلام کنار گذاشته شد. او به عنوان یک نیروی بسیجی به پادگان امام حسینعلیهالسلام رفت و در کنار ناصر شیری به آموزش و تهیه جزوات آموزشی پرداخت. چند بار هم با شیری به جبهههای مختلف غرب و جنوب رفت.[28]
چند روز قبل از عملیات بدر (20 اسفند تا 26 اسفند 1363)، کاظم رستگار همراه ناصر شیری برای شرکت در این عملیات به جبهه رفت و همراه تیپ 31 عاشورا به فرماندهی دوستش مهدی باکری در عملیات شرکت کرد. کاظم رستگار، ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ همراه حسن بهمنی و ناصر شیری در منطقه جفیر در شرق بصره براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او سیزده سال در منطقه باقی ماند و پس از تفحص در ۲۸ مهر ۱۳۷۶ در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. از او یک دختر به نام محدثه یادگار مانده است که در زمان شهادت پدر تقریباً چهل روز داشت.[29]
[1]. آقامیرزایی، محمدعلی، رستگاری در جزیره، تهران: سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی، نشر شاهد، 1397. ص13.
[2]. همان، ص18ـ16.
[3]. همان، ص22.
[4]. همان، ص28ـ24.
[5]. همان، ص34 و 35.
[6]. همان، ص39.
[7]. همان، ص43.
[8]. همان، ص48.
[9]. همان، ص70.
[10]. علویزاده، سهیلا، انتظار: خاطرات همسر شهید حاجکاظم رستگار فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا. تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، نشر صریر، 1385، ص22.
[11]. آقامیرزایی، محمدعلی، رستگاری در جزیره، ص62 و 63.
[12]. همان، ص74 و 76 و 80.
[13]. همان، ص93 و 102 و 103.
[14]. همان، ص114 و 115.
[15]. همان، ص125 و 126 و 134.
[16]. همان، ص143 و 144.
[17]. همان، ص152 و 159 و 160.
[18]. همان، ص172؛ علویزاده، سهیلا، انتظار، ص54-52.
[19]. آقامیرزایی، محمدعلی، رستگاری در جزیره، ص192 و 203 و 204 و 210 و 221 و 222.
[20]. همان، ص231 و 232.
[21]. همان، ص249.
[22]. همان، ص285.
[23]. علویزاده، سهیلا، انتظار، ص68 و 82.
[24]. آقامیرزایی، محمدعلی، رستگاری در جزیره، ص292 و 294.
[25]. همان، ص302.
[26]. همان، ص299.
[27]. همان، ص304 و 310.
[28]. همان، ص386.
[29]. همان، ص383 و 390 و 397.